خاطرات آلمانی ها و مجارها در مورد آن شب وحشتناک، پیشرفت از محیط زیست در بوداپست

Anonim
خاطرات آلمانی ها و مجارها در مورد آن شب وحشتناک، پیشرفت از محیط زیست در بوداپست 15670_1

عملیات تهاجمی استراتژیک جناح جنوبی نیروهای شوروی در جنگ جهانی دوم در سال های 1944-1945.

این توسط جبهه دوم و سوم اوکراین از اکتبر 29 اکتبر 1944 تا 13 فوریه سال 1945 انجام شد تا نیروهای آلمانی را در مجارستان و خروج این کشور از جنگ شکست دهد. علاوه بر این، توهین آمیز به ضمیمه نیروهای دشمن در بالکان اشاره شد.

Hauptman Helmut Friedrich: "ناگهان آتش خمپاره به کوچه های باریک از شهر افتاد ... به تدریج، گلوله تشدید شد. برخی از نگرانی ها در هوا وجود داشت. تیم های RUPPLED شنیده شد. سقف خانه ها توسط موشک های سیگنال روشن می شود. بعد از اینکه موشک ها گازلی هستند، تاریکی غیر قابل نفوذ دوباره در کوچه ها آمده است. از همه طرف، سربازان تنها به شمال حمله کردند.

و شلیک مجدد ملات. هر کس تلاش می کند تا ورود به خانه را پیدا کند تا از او پنهان شود. دستورات صدا دوباره هضم رفقا در خیابان های نزدیک، توده افزایش یافته است. در تاریکی زمین، هر کس به معنای واقعی کلمه به لمس حرکت می کند.

در جایی پیش رو، کوچه باریک به خیابان های گسترده و زیبا آمد - این خیابان مارگارتا بود، بر اساس آن خط دفاع ما برگزار شد. دستیابی به موفقیت باید در آنجا آغاز شود، جایی که روسیه در هر پنجره در آماده سازی انجام شد. جایی که پروانه گسترش یافت، تشکیل یک گره حمل و نقل، - باید ژست ما را از ناامیدی ساخته است. این مکان به نام Sena-Ter مجارستانی بود، یعنی یک منطقه یونجه ...

حمله ما در بیشترین در نظر گرفته شده برای این شرایط آغاز شد! برای فرماندهان قطعات ترکیبی اسلحه، این یک تلاش افسرده برای فرار بود، انگیزه حیوانات برای نجات زندگی خود، عمل ناامیدی بود. در آن زمان، سربازان تنها از غریزه خود حفظ شدند. هیچ کس به آنچه که اتفاق می افتد توجه نکرد.

بین شکاف های باریک در صفوف خانه ها از هر دو طرف، بازتاب ها توزیع می شوند. شما ممکن است فکر کنید که یک زندگی صلح آمیز وجود دارد، و این بازی ویترین و نشانه های تبلیغاتی است. اما در واقع، این شکستهای نارنجک، آتش خطوط اتوماتیک و موشک های سیگنال است که به آسمان می روند.

این وجود دارد که پیشرفته است. در حال حاضر حتی Kulik و سقوط او تحت قدرت غرایز حیوانات است. هر کس "رو به جلو"! در سمت راست و چپ، مردم نیز با تمایل به شکستن حلقه محیط زیست در اسرع وقت وسواس دارند. آنها مانند گاو رفتار می کنند، با آرنج تحت فشار قرار می گیرند، در امتداد جسد راه می روند، زخمی ها را می کشند. "

Obersharführer CC Willie Grad: "ما به طرز شگفت انگیزی به دنبال یک مکان آزاد هستیم. در اطراف ترک ها و سر و صدا. معادن قبل از ما، برای ما و در میان ما عجله دارند. انفجار انار را خراب می کند، اسلحه های دستگاه از دستگاه های اسلحه، اتوماتیک Tahout شنیده می شوند، روی عکس های تفنگ کلیک کنید. در اطراف آتش.

هیچ وقت برای مدیتیشن وجود ندارد. ترس و شجاعت به میل کور برای زنده ماندن پایین تر است. در مقابل من یک مخزن سوزان است. بنابراین، پیش رو یک ابزار است که منجر به آتش سوزی در این توده انسان می شود. آن را به یک مطبوعات مستقیم. مانند Lemmings، با یکدیگر در دریا مواجه می شوند، جمعیت به جلو حرکت می کند. هیچ رشته ای، هیچ رفتار عقلانی وجود ندارد. فقط ایمان به سرنوشت شما. "

افسر مجارستانی Alaios Waida: "آنچه من آنجا را دیدم، در سر من مناسب نیست. این منطقه توسط تعداد بی حد و حصر از شکاف ها و عکس ها، نورپردازی ها و موشک ها روشن شد. به نظر می رسید که روز آمد. گلوله های تراکم از همه طرف ها پرواز کردند. نارنجک ها در اینجا منفجر شد، پس آنجا. اگر من می گویم که من مجبور شدم از کوه های سپاه عبور کنم، اغراق آمیز نخواهد بود. "

کاپیتان وارتا، رئیس ستاد بخش اول تانک مجارستانی: "ستاد بخش تقسیم، همراه با 30 سرباز از جدایی اسپنو-حمله، تلاش کرد تا به موفقیت برسد. مسلح با اسلحه اسلحه، ما برای اولین بار در میدان Sochavart قرار گرفتیم.

اما به دلیل آتش سوزی قوی، عبور از طریق آن غیر ممکن بود. ما به خیابان Batthyhan بازگشتیم. پس از آن، از طریق میدان شین، ما به خیابان Retek رفتیم، جایی که دو تانک آلمانی آتش سوزی اضافه شدند.

ترس از این که در مخازن مهمات، عجله است، ما در گوشه ای از مغازه گوشت ناپدید شد. در آنجا، سرهنگ فرمانده بخش جانوس ویتسیشی، ناامید شد: "امروز روز من نیست." او احتمالا از اسارت احتمالی به نظر می رسید. 24 ساعت بعد، او خود را شلیک خواهد کرد.

30 سال پیش او خلبان بود. او بدون رسیدن به موقعیت های مجارستانی فرود آمد. در نتیجه، او سه سال در اسارت روسیه گذراند، که از آن تنها می توانست در سال 1918 فرار کند ...

ناگهان، سه تانک روسی از خیابان پاشاهاتسکایا افتادند، که آتش را با پوسته های تکه تکه شدن در جمعیت باز کرد. آنها حدود 400 متر از آنها دور بودند. هر پرتابه منتشر شده با او 8-10 نفر بود.

کسی که سعی کرد پنهان شود باید به معنای واقعی کلمه کلمه ای باشد که به دنبال افرادی است که در حال حاضر گریه می کردند. توده انسانی سعی کرد پناهگاه را در خانه های سوخته پیدا کند.

تانک های شوروی هنوز موفق به ضرب و شتم faustpatron شدند. و جمعیت با فریاد "Hurray!" REGGARED بازگشت این یک چرخ گوشت شکل بود که مردم را به معده تبدیل کرد.

تانک های شوروی پیش رو ظاهر شدند. و دوباره کشتار آغاز شد. کسانی که به اندازه کافی خوش شانس بودند، به طور کامل به پرکننده خیابانی فرار کردند، از جایی که آنها به شمال حمله کردند.

بیش از تمام طول خیابان، هر دیوار بدن های مرده و زخمی را گذاشت. از همه جا، Flans، Rugan و درخواست ها: "من شلیک، دوستان! خوب، شات " گاهی اوقات شکایت ها در همه نیستند: "ناامید نباش! در آنجا من در سمت چپ یک کلاهک با یک تپانچه وجود دارد. دریافت آن و شلیک من من خودم نمی توانم - من دست ... "

دکتر کارکنان هابنر: "در یک قلعه بزرگ تونل، من شروع به درک اینکه ما بعید به نظر می رسید. یک نوع افسر کارکنان با چند سرباز سعی کرد از طریق زیرزمینی از سواحل دانوب به بودایی ها برود. مردم به یک لوله با یک دیوانه، تقریبا حیوانی رشد کردند. من بیش از این سربازان را دیده ام.

چیزهای زیادی در آب وجود دارد: نوعی از تجهیزات، کلاه ایمنی، فلاسکهای پیاده روی، نارنجک های دست، faustpatrona - همه تظاهر به پیشبرد. در یک مکان ما در سراسر بدن یک زن آمدیم. من نمی دانم که چگونه معلوم شد که وجود دارد، اما، با توجه به لباس، او متعلق به نور به اصطلاح بالاتر است.

آن 40 ساله بود. کامل، بلوند. این ژاکت چرمی خوب، جوراب های ابریشم و کفش های سبک در پاشنه بلند بود. قبل از مرگ، او به طرز محکمی دستبند خود را در دستانش فشرده کرد. "

کاپیتان (مجارستانی) Ferrenz Kovach: "هرج و مرج باور نکردنی در کانال سلطنت کرد. از طریق وحشت مردم فریاد زد، مبارزه ایستاده بود. در میان ما افسران آلمانی و یا فرمانده آنها وجود نداشت. هیچ کس نمی دانست که چگونه ناپدید شد! تنها حدود صد سرباز آلمانی در میان ما وجود داشت.

افزایش در امتداد پله پیچ به معنای مرگ قریب الوقوع است. کسانی که توسط او ایستاده بودند، گروه کر استدلال کرد که هر کسی که سعی کرد بر روی آن صعود کند، مرده بود - به عنوان یک نتیجه، لوقا یک شمع بزرگ از بدن مرده گذاشت.

جایی که 20 متر از این معدن یک پاساژ جانبی داشت، که منجر به آن شد. این دور بود و قطر در جایی و نیم متر بود. این 20 سانتیمتر از آب ذوب ایستاده بود. سربازان آلمانی غیر ممکن بود، یعنی فرار از این کانال.

آنها یک به یک ناپدید شدند، همانطور که ممکن بود یک راه را فشار دهید. در عین حال، بسیاری از آنها مجبور به خزیدن در تمام چهار نفر بودند. مردم بیشتر به این کانال جانبی راه خود را انجام دادند، سطح آب بالاتر بود. هنگامی که حدود صد نفر در آن ناپدید شدند، آب نصف شد. بدن ها آب رانندگی کردند، سازماندهی یک جزر و مد شکل. تماشای این اقدام از عقب، ما نمی خواستیم در این راستا فرار کنیم.

پس از تقریبا تمام آلمانی ها در قسمت عبور قرار گرفتند، آنها شروع به پاپ زدن با فریاد های وحشتناک کردند. همه آنها مرطوب بودند. دلیل زباله های عجله آنها، بازتاب های نور بود - این آتش سوزی فلالام شوروی بود.

آلمانی ها به سرعت ظاهر می شوند که من هنوز نمی توانم درک کنم که چگونه آنها را مدیریت می کنند. حتی زخمی فرار کرد یک زخمی در تپه ران در آغوش خود، تلاش برای نجات زندگی خود. "

فرمانده تیم 66th Panzer-Grenadier، Cross Kavitar Knight با برگ بلوط Aubvert Schöng: "ناگهان، من احساس کردم که پاهایم خاموش شد. Division Doctor Zeeger، دروغ گفتن بر روی زمین در کنار من، می خواست کمک کند، اما بلافاصله خود را مجروح کرد. در ابتدا، او در پای خود زخمی شد، و سپس قطعه عضله متخلخل را به او شکست داد.

از آنجا که هیچ کارتریج در قفس من وجود نداشت، من به فرماندهی دستور دادم تا او مرا پی بگذارد. او خودش در دستش زخمی شد. اما او پاسخ داد: "هار Oberst تنها 2 هزار متر باقی مانده است. ما باید این کار را انجام دهیم! "

سپس او در امتداد شیب پوشیده از برف سفر کرد، به دنبال آن دکتر ... دو گرنادر زخمی از گروه من تحت آتش، ما را در دستان خود حمل کرد. بنابراین من به موقعیت های آلمانی بیشتر کاشته ام. "

بر روی افسر Otto Kucher: "ناگهان دو موشک زنگ هشدار سبز خاموش شد. این نشانه ای بود که ما خودمان بودیم. موشک های سبز در هر 500-1000 متر بر موقعیت های آلمان قرار گرفتند. ما در حال حاضر به نیروهای شوروی رسیده ایم.

ما بلافاصله شروع به پرتاب ترانشه های نارنجک کردیم و از همه چیز شلیک کردیم، که از آن امکان پذیر بود. وقتی که ما قبلا در ترانشه بودیم، روس ها آتش گرفتند. فقط بین من و شونگنینگ یک نارنجک دستی را آغاز کرد.

زودتر پای راستش را زخمی کرد. من یک قطعه در ران چپ گرفتم. من مجبور شدم به موقعیت های خود خزیدن. وقتی به لازارز رسیدم، نمی توانستم SOB ها را برگردانم. ما هنوز فرار کردیم! "

ارتش سرخ 22،350 سرباز و افسران را دستگیر کرد. در ابتدای پیشرفت در اختیار فرمانده دفاع از بوداپست Obergroupenfürera SS Pffer-Wildenbrucha 43،900 نفر وجود داشت. چهار روز بعد، تقریبا همه آنها کشته یا دستگیر شدند.

با تخمین تقریبی، در این زمان، حدود 3 هزار سرباز در کوه ها پنهان شدند. خط جبهه آلمان قادر به رسیدن به حدود 800 نفر بود. در طول دستیابی به موفقیت، گروه آلمانی-مجارستان تنها 19250 نفر را از دست دادند. این اطلاعات مربوط به اسناد شوروی و آلمان را برآورده می کند. اما اگر شما به این شکل وحشتناک از نقطه نظر تعداد کل گروه های اطراف نگاه کنید، این امر به این نتیجه می رسد که تنها 2-4 روز از پیشرفت آن حدود 40 درصد از ترکیب آن را از دست داد.

تا کنون، مکان های همه دفن ها شناخته نشده اند. به طور رسمی، تنها 5 هزار گورهای 20 هزار سرباز از گروه آلمان-مجارستانی رسما تاسیس شدند.

ادامه مطلب