این شهر من است: بازیگر یوجین Dobrovolskaya

Anonim
این شهر من است: بازیگر یوجین Dobrovolskaya 8005_1

درباره Moscow Dulgarity، از دست دادن بازارهای اصالت و پیتزا تندتر در اینجا در ایتالیا وجود دارد.

من متولد شدم و بزرگ شدم ...

دوران کودکی من در چنین منطقه ای به عنوان Moskvorechye گذشت. حیاط باز بود، و زمان زمانی است که کودکان نترسند تا به برخی از آنها اجازه ندهند، بنابراین ما به حیاط خلوت می رفتیم و در حیاط ها و زیرزمین ها به حیاط خلوت ها رفتیم.

در این منطقه یک خانه قدیمی فرهنگ وجود داشت - در آن، استودیو باله، که در آن من رفتم، در این DC حتی کنسرت های اول راک را گذراندم، برای اولین بار من به "ماشین های زمان" کنسرت آمدم. سپس یکی دیگر از آنها وجود داشت، بزرگ DK - در اینجا من در گروه کلیسای "ریتم های دوران کودکی" مشغول به کار بودم، او هنوز وجود دارد. در DC جدید، بسیاری از سالن های ورزشی برای ژیمناستیک و دو و میدانی ظاهر شدند. در حال حاضر، به نظر من، من به تمام محافل که آنجا رفتم رفتم. در نزدیکی یک استادیوم بزرگ با یک ریک بود - ما تمام تعطیلات آخر هفته و تعطیلات را در زمستان صرف کردیم.

و جایی در 12 سال، من برای اولین بار خودم را به مرکز مسکو، به Pushkinskaya، به بنای تاریخی Dolgorukon رفتم. و از لحظه ای که تمام خود را از تحصیل در مدرسه آزادانه شروع به صرف در خیابان کردم، که پس از آن نام Stankevich [در حال حاضر Voznesensky Lane]، در تئاتر "در Red Presnya" [در حال حاضر تئاتر "در نزدیکی خانه Stanislavsky بود "] و به لطف این واقعیت که من دوستانی داشتم که در مرکز زندگی می کردند و هر کس همه چیز را در آنجا می دانست، من همیشه عاشق مسکو بودم.

Studency ...

سال های دانشجویی من در چشم انداز Kalininsky صرف کردم (بنابراین قبل از جدید اربات نامیده می شد). ما یک کافه با مکان مورد علاقه در رستوران "پراگ" داشتیم، حتی توسط دانش آموزان، ما می توانیم ناهار را در آنجا داشته باشیم. و ما به نظر من به دومینگ رفتیم، در حال حاضر چنین خواران به عنوان یک کلاس ناپدید می شوند.

البته، ما از طریق تمام تئاتر ها فرار کردیم: هر دو در تئاتر Mayakovsky (او در نزدیکی قضیه قرار دارد، بنابراین ما توانستیم پس از سخنرانی ها، و در تئاتر Wakhtangov، و البته در مورد "Lenk" مورد علاقه خودمان قرار گرفتیم مقرون به صرفه ترین بود: این شرکت ما با تقریبا تمام هنرمندان این تئاتر آشنا بود، و به لطف دوستی ما، من موفق به بازبینی کل Lenkomov رپرتیور چند بار.

به دلایلی، شهر آن زمان به دلایلی به یاد می آورد - سبز و شکوفایی. Lilac، Boulevards دایره ای، معماری زیبا ...

آپارتمان مسکو ...

زندگی مستقل من در 20 سالگی در جایی آغاز شد، زمانی که من یک اتاق در یک ماشین جمعی در یک رژیم بزرگ داشتم. من این چند منظوره را دوست داشتم، و البته، آهنگ Vysotsky در تمام طول زمان به سر می برد. من همسایگان فوق العاده ای داشتم - بچه های جوان با دو فرزند. همسایگی من به طور کامل آماده شد، و زمانی که کل تئاتر "Contemporanik-2" به این دیدار آمد، پس همه کسانی بودند که تغذیه و گذاشتند. او حمایت من بود ...

به هر حال، زمانی که من در تصویر "طبقه اول" ستاره دار شدم، منظره ای برای فیلم بسیار شبیه اتاق من بود: یک لامپ تنها در سقف آویزان شد، این لامپ نبود، و تنها یک تخت بود اتاق - بدون کابینه شما، و نه مدفوع ... هیچ چیز! خالی بودن و هنگامی که من در این تصویر فیلمبرداری شدم، تمام وقت خودم را گرفتم فکر کردم که فیلمنامهنویسان طرح های زندگی خود را از زندگی من نوشتند، فقط در اینجا من هنوز یک کودک داشتم ...

وقتی که من در کارنی زندگی می کردم، اغلب در بازار مرکزی اتفاق افتاد: زمانی که هیچ چیز در فروشگاه ها وجود نداشت، همه چیز وجود داشت. و آنجا امکان پذیر بود: کل بازار از ابتدا تا انتها گذشت، در همه جا من سعی کردم کمی از بین بروم و قبلا رفته بودم. من به یاد می آورم زمانی که من اولین فرزند متولد شدم، ما رفتیم غذا خوردن توت ها - ما همیشه با لذت لذت بردیم. به طور کلی، به خصوص صرفا صرف نمی شود، ممکن بود بخورم.

برای من، زندگی "در Kareny"، حیاط حیاط، باغ Hermitage لوکس، یک تئاتر زیبا است، جایی که در تابستان من "Lenk"، بلوار رنگی، سیرک را بازی کردم - آن مکان هایی که همیشه می توانید همیشه به دست آورید، با مزایا وقت گذراندن. و پس از آن معلوم شد که در نزدیکی یک مهد کودک زیبا از تئاتر بلشوی وجود دارد، که تمام فرزندان من را راه می انداخت. من این مکان ها را خیلی دوست داشتم

و پس از آن، زمانی که تصمیم گرفتم که باید آپارتمان خودم را داشته باشم، من آن را در کوچه های قدیمی اربات، در نزدیکی ورود سیتیف یافتم. و، البته، Ostozhenka، Prechistenka و همه چیز همه arbat مکان های مورد علاقه من بود.

حالا من زندگی میکنم ...

من می خواستم خانه من خیلی دیر - 38 سال متوجه شدم که من چیزی خودم را می خواهم.

من همیشه دوست داشتم سفر کنم: آپارتمان اجاره، خانه های کشور - این نیز یک سفر کوچک است. من خیلی جایی هستم که من زندگی می کردم، بسیاری از آنچه که انجام دادم، آن را با آنچه که مقایسه کردم و بنابراین دقیقا می دانستم که من نمی خواستم. با تشکر از این، آپارتمان من ساخته شده است به طوری که آن را مناسب برای همه، زیرا من همیشه می خواستم یک خانواده بزرگ، بسیاری از کودکان، به خصوص از آنجایی که اتفاق افتاد.

arbat من انرژی قدیمی من را دوست داشتم ... در منطقه همیشه افراد مبتلا به خلاقیت بودند: نه یک خانه، پس از آن یک هیئت مدیره به یاد ماندنی ... و زیبا، این خانه ها، هر کدام - کار هنری است. حتی به لطف یک پیاده روی کوچک در امتداد Prechistenka، من بازگرداندن: هماهنگی معماری، هماهنگی روحانی را بازیابی می کند.

و من همچنین یک خانه کشور با مزرعه دارم. دوست دختر بریتانیایی من الهام بخش بود. او یک خانه کوچک کشور با یک مزرعه بزرگ دارد که در آن غازها، اردک ها، اسب ها و حتی ... طاووس وجود دارد. بنابراین اکنون سگ ها، گربه ها، جوجه ها و حتی بز ها دارم. این بخشی از من است من عاشق مراقبت از این همه، حتی آموخته به شیر بز بز! در اینجا وجود دارد، در خانه، پس از تمرین و فیلمبرداری، در محل کار بازگردانده می شود.

مناطق ناخوشایند ...

من مناطق را با ساختمان های بزرگ آپارتمانی دوست ندارم، که اتاق های خواب نامیده می شود. آنجا و به دور، و به ویژه هیچ چیز برای انجام آن وجود دارد. راه رفتن بین این جعبه ها بسیار دلپذیر نیست.

من عملا حومه مسکو را نمی دانم، اما من تمام این Biryulyovo و Orekhovo-Borisovo را دوست ندارم ... من حتی به جایی نمی روم که در آن من نمی آمد، من نمی رفتم همه: من ترک کردم و ترک کردم

منطقه مورد علاقه ...

من دوست دارم منطقی، اما در عین حال معماری غیر استاندارد. بسیار مهم است که من راحت و راحت باشم. به عنوان مثال، به خروشچکا گذشته بروید: آنها با چشم ها خوشحال نبودند، و آن را ناراحت کننده بود که در آنها زندگی کند، و آنها دیوانه شدند. من دوست دارم سبک های مخلوط را دوست دارم، و مرکز منطقه مورد علاقه من باقی می ماند، مکان هایی که Pushkin رفت، گوگول، تولستوی یک انرژی کاملا ویژه شهر است.

من عاشق راه رفتن ...

البته، من به خصوص هیچ وقت برای راه رفتن ندارم، زیرا کار تمام وقت آزاد خود را می گیرد، اما اگر معلوم شود، من خوشحالم که در اطراف arbat و شب های دشمن Sivtsev بروید. با کودکان، ما از خانه دوست داریم به سینما به سینما بروید، به دنبال نام های ادبی آشنا در کوچه ها، به عنوان مثال، سکوت، یا جایی که سگ سگ و یک بنای تاریخی به سگ های مرحوم بود. مکان های قدیمی مسکو - آنها دوست دارند.

موسسات مورد علاقه ...

طبیعی است - به طور طبیعی، در کافه Pushkin. من همچنین فضای آشپزخانه و آشپزخانه منحصر به فرد "Balan" را دوست دارم. من عاشق نوشیدن قهوه در مقابل بازی در رستوران "چخوف"، آن را درست در ساختمان MHT واقع شده است.

من پیتزا را تحسین می کنم، و پیتزا ما از ایتالیا خوشمزه تر است. من کاملا شگفت زده شدم که چنین پیتزا طعم دار در سرزمین من وجود دارد - من بیشتر در اینجا دوست دارم. من به "آکادمی" در Camgerian می روم.

و من غذاهای گرجستان را دوست دارم در کوچه های arbat ما یک رستوران فوق العاده با باغ وحش و زمین بازی وجود دارد - او در یک نوار قدیمی پنهان است. کمی، دنج، بسیار دوستانه.

مسکو دائما در حال تغییر است ...

من یکی دیگر از اربات را گرفتم که برای آن تریلز رفت. در حال حاضر، البته، این یک خیابان برای بازدید کنندگان و گردشگران است ... اما خانه ها بازسازی شده اند، خوب به تماشای آنها. همان خانه الکساندر Shalvovich Porokhovshchikova در باستان یا دبیرستان (او بیش از صد سال سن دارد)، که در آن مربیان من اولگ نیکولایویچ Efremov، Ekaterina Vasilyeva، Ekenerina Vasilyeva، Evgeny Kindinov، پسر متوسط ​​من رفت.

برای من دشوار است که قضاوت کنم، خوب تحول اربات است یا نه. همه چیز حرکت می کند: چیزی راحت است، چیزی نیست. من پارکینگ ثابت را دوست دارم - اتومبیل ها در پنج ردیف ایستاده اند، هیچ ترس از جت اتومبیل وجود ندارد، البته، البته، گاهی اوقات مکان دشوار است.

به هر حال، و لندن دوربین یک بار خیابان بود، و در حال حاضر او کاملا عابر پیاده شد. درست است که من کاملا آرک ها و اصطبل هایی را که قبل از تعطیلات قرار می گیرم دوست ندارم. این دکوراسیون به من بدبختی مطلق به نظر می رسد. البته نور پس زمینه خوب است، اما بلوار Tver می تواند و زیباتر باشد. فانوس های زیبا را بگذارید، همه، به اندازه کافی، توقف! این زیبا است، به خصوص اگر آن را به خلق و خوی می شود: به عنوان مثال، زمانی که آن را به برف، یخ زده یا بهار می آید - همه چیز شکوفه و خوشمزه بوی ...

من این Tverskaya و باغ را دوباره با درختان دوست دارم، زمانی که لوژکوف این همه را کشف کرد، بسیار ترسناک بود، Tverskaya بلافاصله محکوم شد ... در حال حاضر بسیاری از درختان جوان در بخش ما وجود دارد. من امیدوارم زمانی که آنها به قدرت خود رشد می کنند، بسیار سبز و زیبا خواهد بود.

تغییر، البته، خیلی زیاد. من دوست ندارم که آنها ناپدید شدند (بر روی اراده شخص)، اماس های افسانه ای مسکو افسانه ای، حداقل بعضی از آنها کاملا تخریب شده بودند، اما چند اسرار زیبا و افسانه هایی که آنها نگهداری می کردند ... بهتر بود آنها را بازگردانید؟ اما خیلی بازسازی شد. من دوست ندارم که تعداد زیادی از بانک ها مستاجران را از خانه های مرکزی شلوغ کنند. در بانک ها، کارکنان از همه جا می آیند، اتومبیل های خود را قرار می دهند: روشن نیست که چرا در این خانه ها بهتر می شود، مردم زندگی می کردند. من خوشحالم که گشت و گذار در متری محبوب شده است - که در اینجا زندگی می کردند، چه چیزی آن را انجام داد - عالی است که مردم به این علاقه مند هستند. من دوست دارم که من تبلیغات وسواس وحشی را از همه خانه ها ترک کرده ام که دیگر اصطلاحات کثیف دیوانه ای وجود ندارد که فروشگاه های متمرکز طبیعی وجود داشته باشد، به طوری که آن را مناسب برای زندگی بود. در عین حال، این واقعیت را که بازارها پوشش داده شد، گرسنه می کند. احتمالا تنها اصالت حفظ شده باقی مانده کیف.

من می خواهم تغییر ...

من قطعا می توانم هر چیزی را تغییر دهم.

Muscovites متفاوت از ...

آنها حتی از ساکنان پیتر متفاوتند. چیزی گریخته آنها همه اجرا می شوند، همیشه مشغول هستند، شهر تمام وقت دفن شده است، زندگی هنوز ایستاده است. در مسکو، چنین مسیرهای اندازه گیری شده در سنت پترزبورگ غیرممکن است. یا فقط این به خاطر این واقعیت است که من در مسکو تمام وقت مشغول است، من اجرا می کنم - سپس یک چیز، و سپس دیگری. کسی ممکن است زندگی را اندازه گیری کند. اما من فقط در تور، به شهرهای دیگر می روم، می بینم که هیچ کس دیگری نمی رود، نمی افتد، مردم وقت خود را برای تفکر زیبا، تفکر ...

اگر نه مسکو، سپس ...

به اندازه کافی عجیب و غریب، من فقط احساس آرامش و محافظت در مسکو. اگرچه من واقعا پیتر و کوه کامل دیوانه را دوست دارم، می خواهم تنها در مسکو زندگی کنم. در خانه من فقط اینجا احساس می کنم - من می آیم و بیرون آمدن: همه چیز بومی است، همه آشنا، همه خوب است.

مقایسه مسکو با سایر پایتخت های جهان ...

البته، هر شهر فردی است. برلین من دوست ندارم، نه در همه. پاریس قابل فهم است نیویورک من را تکان داد! او همانند مسکو است - تعداد بازدیدکنندگان، جمعیت انسان. من لندن را دوست دارم، که در آن عملا چیزی را درک نمی کنم. در آنجا، مرکز خیره کننده شهر، به ویژه، به ویژه. و رویای من این است که به توکیو بروم، من هرگز به ژاپن نرفته ام.

من می خواهم آرزو کنم ...

من برای سالهای زیادی آرزو می کنم تا متمایز باقی بمانم، چه چیزی او است، برای جلوگیری از تکان دادن رشد، تمرکز بر خود، تمرکز بر خود، و البته، کمتر بدبختی.

سری "پرواز" ...

این بسیار جالب بود و کاملا با پیتر تودوروفسکی کار می کرد. چیز خنده دار این است که وقتی از آن پرسیدم که با آنها کار می کردم، و من گفتم که با پیتر تودوروفسکی، به من گفته شد: "زنیا، او فوت کرد!" - و من توضیح دادم که این یک نوه است.

یک تیم شگفت انگیز از هنرمندان که ما قبلا آشنا بودیم و با هم کار کردیم و در تئاتر و در مجموعه کار می کردیم. ما برای مدت طولانی "پرواز" را شلیک کردیم ... اول، خلبان، پس از یک سال، یک و نیم، زمانی که او تایید شد، تصویر خود را. ما آخرین سری را برای خواندن تا پایان نیافتیم - ما نمی دانستیم که چگونه پایان می یابد. فتنه در داخل فیلمبرداری خود ادامه یافت.

من کاتا بازی میکنم او برای من است - یک قهرمان زن است. به نظر من، افرادی که کودکان را اتخاذ می کنند، شاهکار انسان را می سازند. در اینجا، با فرزندان خود، گاهی اوقات شما نمی توانید مقابله کنید - این اتفاق می افتد، شما به پایان خواهد رسید ... و در اینجا شما باید خود را حتی بیشتر در تنش ثابت نگه دارید، زیرا شما نمی توانید صبر کنید و یا تقاضای چیزی از این کودکان، شما فقط باید به آنها بده این کاتیا، که، بدون داشتن فرزندان خود، یک خانواده کامل را تصویب کرد، یک شاهکار را ساخت، اما ناراضی است. اگر چه Katya گام به سوی شادی را گرفت، او با این مشکلات که من ذکر شد، برخورد کرد: فرزندان خود را دوست داشته باشید و منتظر بمانید تا شما را دوست داشته باشید - این همان قرعه کشی است که این واقعیت نیست که شما برنده شوید، آن را غیرممکن نیست . Katya خواست خانواده، عشق، او فقط منتظر کودکان بود که از او سپاسگزار بود، اما انتظارات او توجیه نشد. اگرچه من خانواده هایی را می شناسم که توانستند از طریق دشواری تصویب عبور کنند: "همه خانواده های شاد شبیه به یکدیگر هستند، هر خانواده ناراضی به شیوه ای خود ناراضی است ..."

به طور کلی، پیتر والرنویچ یک فرد بسیار پرطرفدار است. او به عنوان یک کارگردان عمل کرد، و به عنوان یک نویسنده اسکریپت. او همچنین دارای یک مادربزرگ است - نویسنده شگفت انگیز مورد علاقه من ویکتوریا توکارو ... و پتیا از این خانواده به ارث برده است: من اجداد و استعداد ادبی را گرفتم، و سینمایی - دیدگاه تصویر و توانایی کار با هنرمندان، که بسیار دشوار است او همیشه موفق به دنبال آنچه که او می خواست. در عین حال، هیچ یک از هنرمندان از طریق تمبرهای آموخته خود، با آن مبارزه نکردند، با آن مبارزه کرد، خواستار دیگری شد. همیشه جالب است زمانی که کارگردان می داند آنچه را می خواهد. و هنگامی که شما سعی می کنید آن را انجام دهید، و شما را تبدیل، او خیلی شادمانی است! او به طور کلی یک شخص بسیار لبخند است. خیلی عالی زمانی که شما به سایت می روید، و شما با وجود مشکلات سینمای خود، کارگردان شادی هستید. پیتر والرنویچ همیشه با یک لبخند کودکان باز و باور نکردنی است ... و این نیز تعجب آور است، او بسیار بیرونی شبیه مادربزرگش جهان است.

به طور کلی، تنها احساسات دلپذیر از پرواز باقی مانده است.

فیلم Nana Georghadze "دام خرگوش" ...

منتشر شد. نانا یک مدیر فوق العاده است. ما برای مدت طولانی شناخته شده ایم، اما نمی توانستم کار کنم. او یک زن آتشین با سر قرمز و خلق و خوی گرجستان است: کاملا بیانگر و تکان دهنده.

من بازی نینا - همسایه قهرمان اصلی برای یک آپارتمان جمعی. او قرعه کشیش را از دست داد - زندگی او. در داخل این تصویر، تمام قهرمانان منتظر یک معجزه بودند، و آن را معجزه فوق العاده، پس از همه، شخصیت اصلی اتفاق افتاد، اما نینا من آنجا باقی ماند، جایی که او بود، و بدون آنکه عشق خود را ملاقات کرد، بسیار غم انگیز به پایان رسید.

ما همه منتظر این یا آن عشق هستیم، برای عشق یک زن به یک مرد ضروری نیست، اما دوستی، دوستی است که حداقل از روابط عاشقانه ارزشمند است. و به این معنا، نینا خوشحال است، زیرا اخوان المسلمین آپارتمان جمعی، از یک طرف، هیولا است - شما هر روز با افراد شخص دیگری به اشتراک می گذارید - و از سوی دیگر، هیچ کس نمی داند شما بهتر، و اگر کمک می آید، پس از آن این است که همه آنها، اساسا تنها، تنها، اما در عین حال یک خانواده بزرگ زندگی می کنند. "خرگوش دام" - یک فیلم در مورد چنین عشق متفاوت، در مورد چنین خوشبختی چند منظوره ...

عکس: میخائیل Ryzhov

ادامه مطلب