"من داروها را خریدم - پول کافی برای ترک ماشین وجود ندارد." چگونه به زندگی و آنچه که بازنشستگان در روستای ناشنوایان بلاروس هزینه می کنند

Anonim

برای کشف زندگی بازنشسته بلاروس بولیوی کانونی، ما به مراتب فراتر از جاده حلقه مسکو - در ناحیه مجدلسکی، به روستا رفتیم، جایی که یک مرد قدیمی که تنها با زمستان سرد سرد باقی مانده اند، ساکن بودند. آنها زندگی می کنند و پول صرف می شود؟ آیا آنها به اندازه کافی برای زندگی هستند و به کودکان کمک می کنند؟ یا برعکس، کودکان به آنها کمک می کنند؟ ما به دنبال پاسخ به این سوالات در ادامه پروژه "بازنشستگان" هستیم.

ما قبلا از منطقه Milliel بازدید کرده ایم تا با مردم محلی درباره حقوق و دستمزد صحبت کنیم. در حال حاضر ما کمی دور از مرکز منطقه، در روستای ناشنوا Yelnitsa، که از جاده دور است. قضاوت بر اساس اعداد در سایت کمیته اجرایی منطقه، 15 سال دیگر در اینجا وجود دارد، و هیچ روستای کارگری وجود ندارد. تابستان می آید Dackets - و سپس روستا به زندگی می آید. زندگی به شدت بر روی برنامه قرار می گیرد - و دقیقا همان توقف معمول است.

رویداد اصلی در زندگی Yelnitsa به تازگی اتفاق افتاده است: آنها آسفالت را در اینجا قرار داده اند، و در حال حاضر خم شدن در جاده یک ستون از باد افزایش نمی یابد. رویدادهای کمی کوچکتر زمانی رخ می دهد که Autolvalvka به حل و فصل می شود - سپس ساکنان به ماشین برای "سیستم" می روند. در حال حاضر روستا قبل از تابستان مرده است، و تنها سگ ها در حیاط ها اشاره به حضور زندگی در Yelanitsa. اما به محض این که ماشین رانندگی می کند، مردم محلی از کلبه دیدن می کنند تا مهمان ها را ببینند: برای آنها ظاهر غریبه ها نیز اخبار است.

کلبه ها با کرکره های محکم پوشیده شده، نشانه های فیلمبرداری از زندگی نیستند، در اینجا با خانه های خوب متناوب، جایی که هنوز هم میزبان وجود دارد. آنها در مورد زندگی خود در بازنشستگی به ما خواهند گفت.

- ما اینجا با یک پسر زنده هستیم. او 86 ساله است، و من 86 ساله هستم، چطور زندگی میکنی؟ کودکان می آیند، برف حفاری، پاکسازی، لرزش هیزم، آنها آب دریافت می کنند. آنها همه اینجا هستند، در نزدیکی زندگی می کنند: در Swatki، Buslovo و Osovo. خوب، برای زندگی و هیچ چیز مجازات نمی شود. به خدا بده حقوق بازنشستگی من 570 روبل پرداخت می شود و من 400 را دریافت می کنم، زیرا تمام زندگی من بیمار بود ... و قلب ناخواسته، و دختر از طریق شکم تحویل داده شد و سنگ ها برداشته شدند. و نه به عنوان در حال حاضر، اما برش! همه خواهران جوانتر من خیس شدند، هرچند سالم بود. و من هنوز هم گیج شده ام ... من فشار را حل می کنم و به راه رفتن رفتم. شاید ساده تر شود و پاها خیلی بیمار نخواهند شد. چقدر گرمتر، هر روز به اینجا میروم، نزدیک کلبه. و امروز باد، حالا من خواهم رفت.

یک بار در یک زمان من در مدرسه با تمیز کننده کار کردم، و پدربزرگم در فروشگاه است. و سپس جنگل مستقر شد و بازنشسته از منطقه جنگلداری شد. و من بیمار بودم و مزرعه نگاه کرد. Rotina و زنده ماندن و کسانی که سالم بوده اند و به کار می روند، همه ...

من زندگی می کنم ... و هیچ چیز برای جرم به زندگی وجود ندارد! با یک پدربزرگ برای دو نفر تقریبا 1000 روبل بازنشستگی می آید. به طور معمول ... خوب، بچه ها می آیند، قرص ها به ارمغان می آورد - پس نیمی از بازنشستگی و برگ. پدربزرگ در اوایل شب نوشیدنی می کند و من می توانم آنها را در شب بخورم و آن را فقط ساده تر کنم. و از فشار، و از قلب، و پاها خیلی زیاد می شود که من نمی دانم چه باید بکنم ... در اینجا شما را برای داروها می دهید، بنابراین پول از دست رفته است. من بچه ها را نمی گویم که در آخرین روزهای من قبل از بازنشستگی، هیچ جایی برای ترک نیست. کجا به آنها می گویم؟ آنها برای "پنی" خود برای خرید قرص ها برای خرید من چه هستند؟

نوه ها شش و بزرگ نوه هفت نفر را دارند. بیا - خب، چگونه آنها را بفرستید و یک پنی نمی دهید؟ چه کسی خواهد آمد، او بیشتر دریافت خواهد کرد. و پس از آن، که قبلا باقی مانده است.

Autolant دو بار در هفته وارد می شود، بنابراین ما به خرید محصولات می پردازیم. به نظر می رسد و خرید کمی، و 50 روبل ترک. قهوه من دو بار در روز نوشیدم، ماست هر روز، پنیر - هر کس که ما خریدم. و بنابراین من سوپ ها را می خورم، زیرا او دندان ها را وارد کرده است، و این اتفاق می افتد که سالو در کوره خوش آمدید. کودکان گاهی اوقات چیزی خوشمزه می گیرند. خوردن - سپس فشار را می گیرد، سپس معده پیچیده می شود. من می گویم: "بهتر است رانندگی نکنید." اما ما و شیرینی زنجفیلی بر روی میز دروغ، و آب نبات هر گونه تنوع. همانطور که به دیدار می روید، پدربزرگ بلافاصله در کیسه: "چه خوشمزه به ارمغان آورد؟" چقدر کودک کوچک!

این توسط آنها مجازات نمی شود. من نمی دانم که چگونه جوانان زندگی می کنند ... و فرزندان ما کار می کنند. هیچ کس نمی گوید که کافی نیست، و پول برای زنان نمی پرسد. به نحوی زندگی می کنند ...

- من اینجا متولد شدم، اما من در Molodechno زندگی می کنم. من در سال جاری عملیات خود را انجام دادم، و اکنون شوهر از کرونویروس جان خود را از دست داد - و من از پسر در قانون و دخترم نیز پرسیدم. من اینجا را در برادر پیدا خواهم کرد، و چگونه می خواهم به آپارتمان دو اتاق من برگردم. در ماه مه من به ارث برده ام، اما شاید این آپارتمان و نوه ازدواج خواهد کرد. من یک دختر دارم، بنابراین او برای جوانتر، در یک کلبه دو طبقه در نزدیکی دریاچه زندگی می کند. خوب حل و فصل!

در حالی که من غیر منقول بودم، دختر و پسر من به من نگاه کرد. اما حالا من به نحوی من را در اینجا می کشم اینجا خوب است! من احساس می کنم بسیار سالم تر احساس می کنم: فقط من فقط در یک سبیل ایستاده ام و به پنجره نگاه می کنم، اما من واقعا نمی توانم اینجا باشم. همه بومی - هر بوش، هر تیغه!

قبل از بازنشستگی، 38 سالگی در گلخانه ها در مزرعه GreenOpark صرف کردم. در حال حاضر من حقوق بازنشستگی عادی دارم - 445 روبل. کافی! و برای خرید محصولات برای خرید، و من خودم را رشد دادم. پس از عملیات، من نمی توانم خم کنم، اما من هنوز به توت ها رفتم اینجا. دختر با پسر در قانون برای من سوگند یاد کرد!

هنگامی که شوهر زنده بود، او 585 روبل دریافت کرد. کافی بود! حتی مازاد باقی مانده بود، و "Treed" می تواند آنچه را خریداری کند. و اکنون من برادر لیسانس در حقوق بازنشستگی دارم و همچنان به کار خود ادامه می دهم، بنابراین من در هزینه او زندگی می کنم. کافی نیست - بنابراین ما کمی در حقوق او هستیم. و کارت با دخترم با حقوق بازنشستگی من دروغ می گوید: اجازه دهید آن را بخواهید، آن را انجام می دهد. من بلافاصله گفتم: "شما هم به هر حال من را دفن می کنید، بنابراین اجازه دهید همه چیز باقی بماند."

Autolant در اینجا می آید، آنها بسیار فرهنگی هستند. و همه چیز چیزی وجود دارد! دیروز من خوشمزه به خودم خریدم: فنجان بلاروس، وفلکی، شکلات. برنامه! و همچنین سوسیس سوسیس دودی، نان، میله ها، نان ها - همه چیز که روح می خواهد. و آشپز من دوست دارم - دیانی، کلم با یک بولوگ با بلوار در لباس در اجاق گاز. همه چیز را از بین می برد، کلم معطر است. خیلی خوب!

من از دستمزد شوهرم، جوانان ... کورولورویروس دفن شد، در یک بسته سیاه پوشیده شد. برای هفته سوخته ... حالا نمی خواهم به تنهایی در جوانان زندگی کنم. چه کاری را در طبقه چهارم انجام خواهم داد؟ و در اینجا من در پایان روستا هستم. یک ساعت و نیم در راه رفتن هوا تازه - پس من به خوبی خواب!

- خدا را شکر، بچه های من! تا پایان زندگی ما، به طوری که ما هنوز هم زندگی می کنیم و آواز خواندن! حقوق بازنشستگی به موقع پرداخت می شود. بچه ها و نوه ها من نه خدا و نه مقامات. نوه یاد گرفت، از آکادمی پلیس فارغ التحصیل شد و اکنون او در اسمولویچ کار می کند. حقوق خوب است خوب، شما می دانید، مانند پلیس. آنها یک صف را گذاشتند - آپارتمان، رد شد. پدر فقط خیلی جوان است: 43 ساله. او به خیابان رفت، سقوط کرد - و همه چیز ... نوه روی برنامه نویس آموخته و کار می کند در مینسک، پول خوب می شود. بنابراین ما قدیمی هستیم ما زندگی می کنیم و آواز خواندن آهنگ ها!

دختر در اینجا دور نیست، در Crivichs زندگی می کند - اغلب، بازدید می کند. بله، و ما به او می رویم ما یک ماشین داریم: پدربزرگ برای 40 سال برای راننده کار کرده است. و من به عنوان یک طبقه کارگر کار کردم. من به اولین کار ماشین ظرفشویی رفتم، سپس - در پیشخدمت جدول، سپس - به تجارت. و سپس آنها اینجا نقل مکان کردند، زیرا مادر من تنها باقی ماند. و قبل از همه، آنها در مزارع زندگی می کردند، بنابراین ما خانه را به روستا تحمل کردیم. خوب، مدیر پیشنهاد شده در مزرعه جمعی برای رفتن - پدربزرگ به راننده رفت، و من یک فروشگاه است. حقوق بازنشستگی اکنون خوب است: برای دو 1164 روبل بیرون می آید که و کودکان هنوز به اندازه کافی کافی دارند. و چه کسی به آنها کمک خواهد کرد؟

جوان ما تنبل نیستیم: و گاو بالا و خوک ها. و او کافی بود، و برای فروش. خوب حالا ما زندگی می کنیم و به ما کمک می کنیم. و فرزندان ما طاس نیستند، خدا را شکر.

Autolvet دو بار در هفته وارد می شود، و همچنین مینسک. اما ما به Autolant نمی رویم، زیرا در اینجا متوقف نمی شود، اما در آنجا به بالای روستا می رود. و من نمی توانم به خاطر یک جادوگر بروم. بنابراین یک ماشین وجود دارد، ما نشستن و رفتن به فروشگاه به فروشگاه - ما عجله در آنجا و شیر، و خامه ترش، و پنیر کلبه، زمانی که سوسیس می خواهد، اگر چه آنها آن را انجام می دهند. همانطور که ما می رویم، ما 20 روبل و زمانی و 17، و زمانی که می خواهید بخواهید بخواهید، 20 روبل را صرف کنید. زندگی نمی کنند، زیرا در جوانان شما از بین می روند و hypheams نبود.

در حال حاضر من یک پدربزرگ پدربزرگ دارم و سوپ آماده می شود، و پنکیک با تزئین، و کتلت و مرغ. ضعیف ما نمی خوریم و جوان در روستا و باقی مانده بود. چیزهای قدیمی خیس شده بودند و چه کسی یک ماشین تراش بود - ما به شهر رفتیم. خوب، در حالی که ما، خدا را شکر، بنابراین خود را مقابله می کند. ما و حمام خودمان، و پسران، و بازرسی خودرو گذشت، و ما هیزم را خریداری کردیم. ما در مورد کامیون جنگل موافق هستیم - بنابراین روبل 150 و پرداخت می شود. و پدربزرگ هنوز هم خود را کاهش می دهد.

"Pinings" چه هستند؟ خوب، اغلب به کودکان کمک می کند. نوه آندری آندری ساخته شد - لازم است کمک کند. نوه نستیا مورد مطالعه قرار گرفت - آنها پول خود را به او و غذا دادند، و چه چیز ایشیمی. بنابراین شما همچنین نیاز به دارو، آنها در حال حاضر فولاد گران قیمت است. اما ما زندگی می کنیم، خدا را شکر، هیچ چیز برای گفتن اینجا نیست!

- من تمام زندگی ام کار کردم، و در حال حاضر زن پیر در حال حاضر است. دو فرزند از من: یکی در مینسک، و دوم در چمنزار. یکی در پایتخت است، کمتر می آید، زیرا او در پلیس کار سختی دارد. و بزرگترین کار در سیزو، او در 47 سالگی بازنشسته شد، و اکنون او در "شاتل" کار می کند. اما بیا، کمک کن مرد من تقریبا سه سال پیش فوت کرد، بنابراین اکنون یکی ... من خانه را در پسرانم بازنویسی کردم - به کلبه بروم. من به دنبال زندگی بودم، اما زود. به خدا، در کلبه خود را!

همچنین، خدا را شکر، او مرغ، یک سگ، گربه را نگه می دارد - این یک مزرعه است. این عملیات سه سال پیش بود - زانو سپس انجام شد، مفصل تغییر یافت. و حالا من به آرامی با یک گریه می روم. چه کسی کمک خواهد کرد - آب هیزم را به ارمغان می آورد. Autolaws آمده است، حقوق بازنشستگی 450 روبل، از خدا سپاسگزارم. شاید شخص دیگری، اما من کافی دارم خرید آنچه شما می خواهید و خوردن آنچه شما می خواهید. من فکر می کنم و فکر نمی کنم در مجموع، من به اندازه کافی، و من برای بچه ها نمی خواهم. همچنین آنها را در روز تولد خود تبریک می گویم. هنگامی که 100 روبل خانم برای تعطیلات، زمانی که 50. خوب ... بدون ناهار عزیز، و سلام جاده ها.

بنابراین زندگی می کنیم، ما نان را می خوریم. ما پنج صد بولز همراه با پسران قرار می دهیم. پیش از این، اسب ها و گاوها بودند، و حالا همه چیز در حال حاضر ... کودکان فریاد می زنند که آنها پنج هکتار نیاز ندارند، اما من می خواهم. Bouffer آن، خریداری نشده است. و پس از فکر کردن چقدر پول نیاز دارید، من دو یا سه کیسه خریدم - و به اندازه کافی.

در Autolant، من معمولا نان، شیر، پنیر کوارتز. هنگامی که شما می خواهید، سوسیس یا شیرینی. و محصولات، میوه ها، و کبد، و تخم مرغ، و کلم کلم. و مهمترین چیز این است که من - لامپ، گوشت و شیر. و چه چیز دیگری به پیر نیاز دارید؟ نکته اصلی این است که آن را بر روی زمین آرام بود و جنگ نبود. همه چيز!

به اندازه کافی برای ما از و به. خوب، داروهای زیادی وجود دارد - پس چه کسی شکایت خواهد کرد؟ دادن و دادن چه کسی به من اضافه خواهد کرد؟ شما می توانید زندگی کنید نکته اصلی این است که ما بی سر و صدا هستیم و بی سر و صدا بلند می شویم. نکته اصلی این است که آنها پنجره را دست کشیدن، درب ها شکسته نشدند، آنها در کلبه صعود نکردند. و اگر می آید چه؟ هر چیزی می تواند رخ دهد. ما روزنامه ها را می خوانیم: چگونه Dachas برای زمستان می رود - سپس کلبه هدایت خواهد شد، سپس درها به دست می آید. هر کس

ما قبلا زندگی کرده ایم نکته اصلی این است که کودکان و نوه ها زندگی می کنند. و کودکان برای کودکان کافی هستند. ما فقط از یک چیز می خواهیم: به طوری که بی سر و صدا بود، و من با گرسنگی نمی میرم. ما ماهانه حقوق بازنشستگی دریافت می کنیم. در حال حاضر سگ ها بهتر غذا می خورند تا قبل از خوردن مردم.

همچنین ببینید:

کانال ما در تلگرام. همین الان ملحق شوید، همین الان بپیوندید!

چیزی برای گفتن وجود دارد؟ به Telegram-Bot خود بنویسید. آن را ناشناس و سریع است

چاپ مجدد متن و عکس های Onliner بدون حل و فصل سردبیران ممنوع است. [email protected].

ادامه مطلب