همیلتون: من به حواس من اعتقاد داشتم، به لطف این به جلو حرکت کرد

Anonim

همیلتون: من به حواس من اعتقاد داشتم، به لطف این به جلو حرکت کرد 6678_1

لوئیس همیلتون در مورد چگونگی اعتقاد به قدرت خود و در عین حال، در صورت امکان، صحبت کرد، نه به سر و دستمزد با هر گونه مزاحم مانند خرافات.

لوئیس همیلتون: "همه چیز که در زندگی من اتفاق افتاد، سعی کردم پیش از این تصور کنم، من در مورد آن رویایم و همه چیز را برای رسیدن به اهدافی که من در مقابل من قرار دادم، انجام دادم. البته، من واقعا به مردم زیبا کمک کردم، من احاطه کردم.

من آینده ام را نمایندگی کردم، به حواسم اعتقاد داشتم و به لطف این حرکت به جلو حرکت کردم. البته، اگر شما 10-15 سال پیش بازگشت، من نمی توانستم فکر کنم که همه چیز درست خواهد شد. این را می توان در مورد قسمت به یاد می آورد زمانی که من نزدیک به رون دنیس در سن 12 سالگی نزدیک شدم، می توانستم بگویم که من می خواهم در آینده برای مک لارن صحبت کنم. و در ده سال، پیروزی در مسابقات قهرمانی جهان!

وقتی جوان بودم، اهداف مشخصی را گذاشتم. اول، شما ابتدا مجبور شدید به فرمول 1 وارد شوید. من این را به دست آوردم، فکر کردم: هدف بعدی چیست؟ من بخشی از یک تیم بودم که در آن حدود هزار نفر کار می کردند و لازم بود تصمیم بگیریم که چگونه بیشتر توسعه یابد؟ این یک فرآیند نسبتا عجیب است: تنها موفقیت های خود در جوانان نگران هستند، اما به تدریج متوجه می شوید که موفقیت به لطف تلاش های بسیاری از مردم به دست آمده است.

به هر حال، در جوانان من خرافاتی بودم. هنگامی که من 10 ساله بودم یا 11 ساله بودم، برادر به من چنین میوه ای معمولی داود، و او به طلسم من تبدیل شد. من آن را در یک جیب از jumpsuit مسابقه قرار داده ام، اما هنگامی که من آن را از دست دادم، من حتی نمی دانم که چگونه می تواند رخ دهد.

سپس من لباس زیر زنانه شاد داشتم، اما به نوعی مادر من به تعویق افتاد، و این یک روستا بود که در اندازه ها کاهش یافت! و سالها قبل از 17-18 من یک مراسم ویژه داشتم: من در یک ردیف در یک نظم کاملا تعریف شده لباس پوشیدم. اولین جوراب درست، سپس به سمت چپ و به طور کلی، به طور کلی، به یک دنباله خاص پیوست.

من قبل از مسابقه در آلمان به یاد می آورم، من در ماشین نشسته ام، شروع به کمی شروع کردم، و سپس متوجه شدم که من با یک بند کلاه ایمنی سخت نیست. از آن بیرون می آید، من یکی از این مراحل را از دست دادم، اگرچه من هماهنگی آنها را به عنوان یک عنصر ضروری در نظر گرفتم، که بستگی به نحوه برخورد با کار من داشتم. و من به یاد داشته باشید که چند ثانیه پس از شروع به تصادف سقوط کرد.

پس از آن، من به خودم گفتم: "این فقط خنده دار است!" به نظر می رسد، سر من مشغول نوعی مزخرف بود، و لازم بود از این همه خلاص شود. بنابراین، من الان هیچ آیینی یا خرافاتی ندارم من فکر می کنم ما مشکلات خود را ایجاد خواهیم کرد، آنها به طور روان شناختی بر ما تاثیر می گذارند، اما با بارهای که ما تجربه می کنیم، ضروری است که آگاهی شما از همه چیز آزاد باشد! "

منبع: فرمول 1 در f1news.ru

ادامه مطلب