"شمال باد" به نظر می رسد مانند نویسنده او Renat Litvinov - عجیب و غریب، اما جذاب زیبا

Anonim

آنچه که تنها اپتیک ها از لحظات نخستین ظاهر خود در دنیای هنر روسیه، Renat Litvinov اهدا نشد.

اغلب آنها یک دیوا نامیده می شود، زیرا الهه او به نام اولین فیلم بازی خود اختصاص داده است که تقریبا 17 سال پیش اتفاق افتاد. "شمال باد" - فقط فیلم سوم به عنوان یک مدیر، اما به آن اعتقاد ندارد - Litvinova بدون شک نویسنده، یک کلاسیک زندگی، و هیچ چیز برای اثبات چیزی برای هر کسی. فیلم جدید حتی در روز شنبه در 6 فوریه به جای پنجشنبه گذشته می رود، به شرط اینکه اصرار داشته باشد که او به اندازه کافی برای برجسته کردن شب معمولی یک روز دشوار نبود - بهتر است روز کامل را تخصیص دهد.

دلیل برای این وجود دارد. نخستین نمایش "شمال باد" برای اولین بار در ماه دسامبر برنامه ریزی شد، این تصویر قرار بود تبدیل به یک داستان پری زمستانی واقعی شود - جای تعجب نیست و اقدام در اینجا در فضای جادویی باز می شود، جایی که زمستان هرگز به پایان نمی رسد. چیز دیگری این است که داستان پری Litvinovsky همیشه شامل نکات جامد است، و درس ها قصد ندارند. برای درک آنچه که در پایان اتفاق می افتد، بهتر است حتی سعی نکنید، reetelling به نظر می رسد یک خیانت به نظر می رسد. برای خودتان قضاوت کنید: در زمینه های شمالی مدتها حکومت می کند و به ماتریالی پایان نمی دهد. در عمارت، در وسط حوزه، عمارت است که در آن مارگارتا (Litvinova) با پسر Bendict (Anton Shagin)، Lotta (Galina Tyunin) و آلیس ابدی (Tatiana Piletskaya) زندگی می کنند. مارگاریتا منتظر بازگشت یا حداقل یک تماس از معشوق او بوده است، اما منتظر نیست. Benedict قصد دارد با یک فانوس مهماندار (Ulyana Dobrovskaya، دختر کارگردان) ازدواج کند. با این حال، فانی به پرواز دیگری می رود و می میرد (به یاد داشته باشید فیلم "آسمان. هواپیما. دختر"). گرسنگی را با همبستگی های اشتیاق با خواهر فین مرحوم (سوفیا ارنست) کشته شد. آنها پسر خود متولد شده اند، که در اصرار، مارگاریتا هوگو نامیده می شود - بنابراین نام عاشق ناپدید شد. یا شاید او بازگردد؟ دشوار است که بگوییم - در خانه که در آن یک ساعت سیزدهم (یا بیست و پنجم) اضافی در ساعت ارائه شده است، و زنده گوزن های زنده در امتداد راهروها، هر چیزی اتفاق می افتد. در هر صورت، پس از مرگ فانی در زمینه های زمینه راه می رفت، سکه های خانوادگی با پول خانواده شروع به پوسیدگی از داخل می کنند و خانه به تدریج به دفع می رسد، نزدیک به نهایی اجتناب ناپذیر و غیر قابل پیش بینی است.

برای هر آشنا با سینما Litvinova در این مدت طولانی و گیج، هیچ چیز تعجب آور نیست. هر سه فیلم او در هنگام مشاهده به نظر می رسد کاملا شفاف به نظر می رسد، اما در عین حال ترجمه به برخی از زبان ها، به جز یک بار توسط نویسنده انتخاب شده است. این قطعه ها در اینجا در منطق انجمنی، دراماتوری در حال توسعه هستند - با توجه به قوانین معماری رویاها. با این حال، تمام انگیزه های تکراری و موارد مورد علاقه در نقطه: نام های مورد علاقه (Rita، Faina، Fanny)، موسیقی آهنگساز Zemfira Ramazanova، حضور اجباری در فریم مترجم Vasily Gorchakov (در اینجا او یک ولز بازی کرد) و خلق و خوی عمومی فراموش نشدنی رمانتیک. همه اینها به یک دنیای مستقل یکپارچه تبدیل می شوند و فیلم ها در گوشه های خود به شدت گشت و گذار می شوند. اگر ما در مورد تغییراتی که در این دنیا به مدت هشت سال اتفاق افتاد صحبت کنیم، که با آخرین "آخرین داستان ریتا" گذشت، یعنی چنین است. "ریتا" و "الهه"، به اندازه کافی عجیب و غریب بود، به طرز عجیب و غریب، به طرق مختلف در مورد شهر - و چنین مسکو، همانطور که در ریتا، در سینمای روسیه هرگز نبوده است. این شهر از رویاها، دیوارها بود، پشت بسته بندی که اسرار پنهان است، و بناهای تاریخی، آماده برای رفتن به نجات در عشق است. "شمال باد" تنها دو بار اجازه می دهد تا خود را به شرایط آشنا از محل: در نهایی و در یک خروجی سرگیجه بر روی سقف آدامس.

از سوی دیگر، Litvinova، برای اولین بار، به نظر می رسد، در حرفه بود بودجه برای ایجاد فضای جادویی خود را تقریبا دقیقا همانطور که نمایندگی شد. بله، "باد شمال" می تواند این واقعیت را تحریک کند که غیرممکن است که آن را به پایان برساند، اما این فیلم نه تنها عجیب و غریب بلکه زیبا است. خوب، البته، عبارات Litvinovsky مارک دار باقی می ماند بدون تغییر، به شدت به حافظه برش. به عنوان مثال: "ما افراد بدی برای چیزهای بد داریم." یا: "به نظر می رسد که ما خیلی نوشیدنی هستیم. - نوشیدن، اما زیبا. " آب و هوای وحشتناک، وحشتناک، بله.

عکس: SPRD

ادامه مطلب