پادشاه موش: آیا او در واقع وجود دارد؟

Anonim
پادشاه موش: آیا او در واقع وجود دارد؟ 3295_1
پادشاه موش: آیا او در واقع وجود دارد؟ عکس: سپرده های سپرده گذاری

شنیدن در مورد "شاه موش"، اغلب به یاد داشته باشید داستان پری مشهور Hoffmann "Nutcracker و ماوس پادشاه". در یک افسانه، یک هیولای وحشتناک سعی کرد یک شاهزاده کوچک را به یک اسباب بازی سال نو چوبی تبدیل کرد. در تفسیر عامیانه، پادشاه موش، پروردگار موش صحرایی است که افراد خود را مدیریت می کند و آنها تغذیه می کنند و به آن خدمت می کنند. بنابراین تبهکار افسانه ای نمونه اولیه واقعی بود؟ دانشمندان چه می گویند؟

فرضیه های پیچیده پیچیده ای در مردم وجود دارد. آنها با عرفان پر شده و پادشاه را با دنیای تاریک، توانایی های مختلف فوق العاده ای تقویت می کنند.

مطالعات جدی می گویند که در ستارگان موش صحرایی وجود ندارد. در اینجا رهبران مانند مردان و زنان وجود دارد، اما موقعیت غالب اجازه می دهد تا آنها را فقط به اشغال بهترین پناهگاه. همچنین در شرایط تراکم جمعیت بالا، زمانی که موش های زیادی در واحد فضا وجود دارد، این یک رهبر فردی است که اول از همه، در تولید مثل شرکت می کند.

همانطور که برای نمونه اولیه داستان پری "Nutcracker"، این یک پدیده طبیعی نادر بود، که پیدا کردن اجساد چنین "پادشاهان" می گویند: بقایای موش های صحرایی با دم های گیج کننده شناسایی شدند. حیوانات خود نمی توانند تعجب کنند و از گرسنگی جان خود را از دست بدهند. مفروضات دیگر وجود دارد.

پادشاه موش: آیا او در واقع وجود دارد؟ 3295_2
قاب از M / F "Nutcracker"، 1973 عکس: kinopoisk.ru

موش ها و موش ها می توانند از طریق صداها یا بوی ها ترسناک باشند، افراد دستی حتی می توانند آموزش ببینند، اما به زور موش های وحشی در هر نقطه برای انجام اقدامات خاص. فردی قادر نیست

حالا من به شما کار می کنم که در چشمانم اتفاق افتاد. و شما تصمیم می گیرید: ملکه موش یک اسطوره یا واقعیت است؟

* * *

آدام EREMEEVICH - سر انبار مادی از شرکت مبلمان Rostov "Don" عصبی سیگار را در درب از صابون و انبار گرفته شده آویزان کرد:

"لازم است،" او مضر، صاف کردن رشته های قرمز خاکستری آویزان از بره، "در صبح ظاهر نشد!

زوالادل درب را باز کرد و در خاکستر خاکستری خرد شد:

- واسیلی ایوانویچ! Vasya، Vassenka، کجا هستید، دوستی شاد؟

Skaters، او به هلی کوپتر نزدیک شد و نور کامل را روشن کرد. به دنبال یک بشکه با رزین و آمونیوم کلرید، به کمربند با لوازم جانبی نگاه کرد - هیچ جا نداشت.

پادشاه موش: آیا او در واقع وجود دارد؟ 3295_3
عکس: وادیم گارن، آرشیو شخصی

پشت ستون کیسه ای را با سیب زمینی دیدم، که روز قبل از دیروز تقدیر از باغ را به ارمغان آورد.

- من خوبم، از آنها زندگی نمی کنم. او گفت، به گاراژ رفت و او، - Yeremeevich با دست خود دست خود را تکان داد. - این متفاوت نیست چگونه به Vasya خنک، موجودات این ها ناراحت کننده هستند! در اینجا غم و اندوه است!

او در اطراف کل انبار رفت، حتی بین پشته های پشته ها فشرده شد، اما مورد علاقه و دوست یک گربه خاکستری سنگین خاکستری واسیلی ایوانویچ با سرقت چشم سبز - چگونه از طریق زمین سقوط!

انبار مواد شرکت مبلمان با پایه گیاهی منطقه ای همراه بود. بنابراین، حضور موش های انبارها در انبار تعجب نکرد، به خصوص پس از آنکه کیسه های کیسهای کازئین را باقیمانده از زمان بسیار قدیم شستشو داد. این چسب در گوشه ای دور از سرمایه غیر ضروری دروغ می گوید: این مدت طولانی مدت طولانی نبود. به نظر می رسد ذخیره می شود، نیازی به خفه شدن وجود ندارد.

اما کازئین یک دسر برای موش های صحرایی محلی بود. به خصوص او Mashka را دوست داشت - یک موش بزرگ موش قرمز، ملکه گروه محلی جوندگان. او، به عنوان یک قاعده، در شب به کیسه آمد و به طور مرتب ظرافت در یک دایره از دوستان را به وجود آورد، نه توجه به واسطه و یا حتی در سر سر.

موش های Mashka "Okrestil" Eremeevich. او همچنین پس از مبارزه ناموفق او را تاج کرد. آفتابی و هوشمندانه، او به راحتی تمام ترفندهای تخریب را به حساب آورد و با موفقیت آنها را نجات داد. من حتی خندیدم، به دنبال سینی با پنیر و گوشت خوک، نصب شده توسط Zerklad. حداقل، به طوری که Adam Yeremeevich را تایید کرد، به داستان باور نکردنی عمه ضخیم از Sanepidemstancy، که به طور منظم به پراکنده سم برای مهمانان غیر ضروری شد، گفت:

- تانیا، شما اعتقاد ندارید، "او گفت، چشم های خود را گرد،" من آخرین بار را تماشا کردم، زمانی که سم پراکنده ... پشت ستون ایستاده بود، متر در هفت، و چه فکر می کنید؟ آنها، برادران، آمدند - پیش از Mashka. من همه چیز را تکان دادم، سپس سرم را عوض کردم و چیزی را در نزدیکی موش ریزه گذاشتم. او شروع به نابودی کرد و نورد کرد. بقیه مشاهده شد، هیچ کس حتی سعی کرد!

این چیست؟ آنها برای هر چیزی مغزی دارند! بله، من مهم ترین چیز را فراموش کرده ام: Mashka، پس از این همه، سر خود را به سمت من تبدیل کرد و خندیدن خندیدن، او دروغ نمی گوید به او! خوب، شاید خندید، اما لبخند زد، عوضی، در کل دهان!

واسیلی، بپرسید؟ و ریحان چه چیزی است، او بر روی اسلحه به آنها شلیک می شود ... او، احمق یا چه چیزی؟ و نه این ترس، اما جلسات به دنبال آن نیست! او با آنها بی طرفی دارد.

با من، او عمدتا. رفت، مست - و بر روی تخمگذار. بنابراین شما باید به cohabit. استفاده شده. آنها به من مشکل زیادی نمی دهند: در یک انبار خوراکی وجود ندارد، بنابراین به نظر می رسد مشارکت می شود! و با Mashka، من حتی سلام می کنم، گاهی اوقات ما در این کلام، زمانی که من تغذیه می کنم، حتی اگر از ناهار باقی بمانم، دوباره تنظیم می کنیم.

... در آستانه ناپدید شدن واسیلی ایوانویچ، Eremeevich روز تولد داشت، تصمیم گرفت تا جدول جشن را در محل کار پوشش دهد و نورا را دعوت کند - یک دارنده حساب چاقو با یک پایه سبزیجات، که او رابطه ای طولانی داشت . مرغ کوره، Chebureks و یک بطری مورد علاقه Nurea Kagora خریداری شد.

در پیش بینی یک شب دلپذیر، eremeevich، دست خود را مالش، صعود کرد تا از طریق سوراخ در حصار دعوت کند. هنگامی که آنها در ضبط ظاهر شدند، Mashka و دوستان به شکست جدول جشن به پایان رسید. استخوان های مرغ و گریزلز از Cheburekov در Disarray دروغ گفتن بر روی میز. حتی دستمال ها حتی از دست رفته بود، که ضربات آنها با اتحادیه مخلوط شده بود! فقط یک بطری شراب لمس کرد.

Radval Yeremeevich Radval: دهان، پاهای خود را به دست آورد و مدفوع را به ماسک راه اندازی کرد. دوستی برنامه ریزی شده برنده شد، وقت خود را برای توسعه نداشت. و اینجا من واسیلی ایوانویچ گم شده ام!

از افکار غم انگیز Zavskold، فدور فدور، که به Gazelle برای لوازم جانبی وارد شد. پس از بارگذاری سه جعبه، فدایا پشت رمپ ناپدید شد تا آتش سوزی و شنیدن شکایت شکایت در Burdocks. Vaska بسیار پیچیده بود: آنها گوش، بینی، پا چپ عقب راند. او در خون دروغ می گوید و فریاد می زند.

آدام Eremeevich Okwww، دوست خود را به ژاکت پیچیده کرد و با فدور به پسر عموی ولنتاین عجله کرد، به عنوان یک دکتر در یک کلینیک دامپزشکی کار کرد.

پادشاه موش: آیا او در واقع وجود دارد؟ 3295_4
عکس: وادیم گارن، آرشیو شخصی

Vaska از نوبت به طور منظم بر روی میز گذاشته شده است. والنتینا یک سرنگ را به ثمر رساند. Eremeevich، گسترده، چروکیدن و مالش الاغ خود را، زمانی که Vaska تزریق، چهره را در هنگام پردازش و پانسمان پنجه خود را ... به طور کلی، کل روح می خواست حداقل بخشی از درد قلبی خود را.

Valya، پس از اتمام کار و آرامش زیبایی، گفت: Eremeevich:

- من امروز شما را صدا می زنم - آنها خانه خود را برای بازار Nakhichevan * دارند. Husher Husband و سه سگ. من درمان کردم روان خنده دار، فاکس تریر گیشا. او مستقیما در یک مکان است! بنابراین این آشنایی گفت که Geisha از تمام موش هایی که آنها داشته اند ** به دست آورده اند، و در عین حال قهرمانان ... و محله های آنها. رسوایی بالای سقف بود! من مجبور شدم برای جوجه ها پرداخت کنم بنابراین از Geisha آنها تنها سر و صدا - تارراماها و مشکلات دیگر دارند. من فکر می کنم آنها از من رد نخواهند کرد، فصل شکار نمی آمد - آنها آن را به انبار برای یک هفته بدهد، و آنها استراحت خواهند کرد. او با غم و اندوه شما روشن خواهد شد!

در روز اول، گیشا گریه کرد و زیر درب ضبط شش موش صحرایی آورد. دیدن اجساد دشمنان، Eremeevich Cleanch ارتش نظامی را منتشر کرد و یک ابر افتخار را قربانی کرد.

این همه چیز فوق العاده شروع شد ... با این حال، شرایط نیروی نیرویی به زودی به زودی به وجود آمد: جیشا واسیلی ایوانویچ را هضم نکرد، که مجبور بود از تخت در گنجه حرکت کند. Geisha Lyala، به عنوان اعلام شده، جسارت در قفسه های بالای کابینه، بزاق شکوفا شده است. او رفتار کرد، از نقطه نظر Zavsklad، به سادگی ناخوشایند، نه در آقایان!

Eremeevich سر از سر و صدای ثابت داشت، و او Analgin را نوشید. Vaska مجبور شد از دستانش تغذیه کند یا درب را از دست ندهد و به زخمی شدن به طبقه برسد.

eremeevich پنج روز ایستاده بود. در طول این زمان، ژیسا به هفده موش کمک کرد، یک لیوان چای مورد علاقه را با قلب های قرمز شکست داد - هدیه ای از پرستاران، او تقریبا جدید کفش های چرمی را خشک کرد، تلفن را به طبقه برساند، من گفتم و بعد از آن، سیم تلفن را به طور کامل اسپری کردم ، یک کازئین از سه کیسه وجود داشت ...

و مهمتر از همه، Vasily Ivanovich به حالت پیش از انفارکتوس به ارمغان آورد. Yeremeevich تنتور خود را از مادر خود را با والری اشاره کرد.

اما ماشا معلوم شد Geisha نه بر روی دندان. او، مانند Kutuzov با Borodino، داستان های باقی مانده را در پایه گیاهی هدایت کرد - آنها در امنیت کامل بودند.

روز بعد از اخراج جیشا به Nakhichevan Adam Yeremeevich، با سفارش انبار، بین کیسه ها با ماسک گاه به گاه دیدم.

دیدگاه او بد بود، اما بدرفتاری کرد. گوش چپ خشک، خون بر روی پشم خشک شده است. چشم های سیاه و سفید در یک چهره گسترده هیچ چیز خوبی را پیش بینی نکرده است. او یک دم خاکستری صورتی را نقل مکان کرد، به طوری که با گفتن آن، که باقی مانده بود، باقی ماند. سپس تحقیر آمیز از جاروبرقی، به نظر او، شریک زوکساکلاد، و به آرامی بدون سر و صدا، راه اندازی شد، اما به شدت به سوراخ در طبقه منتقل شد.

پادشاه موش: آیا او در واقع وجود دارد؟ 3295_5
کلاژ نویسنده چپ تریر گیشا در سمت راست زخم موش صحرایی ماشا عکس: وادیم گارن، آرشیو شخصی

آدام Eremeevich، Spat از ناراحتی خود و کیسه های کیسه ای را با کازئین بر روی یک چرخ دستی انبار غوطه ور کنید تا این لکه را در آکسوس در نزدیکی حصار یک پایه گیاهی حذف کنید. کلمات "بیایید با هم زندگی کنیم" زودتر در سر Eremeevich تبدیل شده و در افکار کیهان خود آویزان شد.

توجه داشته باشید:

* بازار Nakhichevan - واقع در میدان بازار منطقه پرولتاریا Rostov-on-Don. در قرن XVIII، حکم امپراطور کاترین II ارمنی های کریمه به حق زندگی در دون داده شد. آنها برای اولین بار حل و فصل Nakhichevan را ساخته اند، که در طول زمان به شهر Nakhichevan با مرز عبور از میدان تئاتری فعلی تبدیل شده است. از او شروع به شمارش معکوس از خیابان ها که به نام خطوط ... خیابان ها با یک خط نئولی شروع شد و بالاتر رفت. من در زمان من در خط 33 زندگی کردم.

** پایگاه ها (ترک.) - Cossack Barnyard.

نویسنده - وادیم گارن

منبع - springzhizni.ru.

ادامه مطلب