20 نفر که تصمیم گرفتند به صومعه دیگران با منشور خود برسند و در شوک فرهنگی باقی بمانند

Anonim

هر بار، رفتن به یک کشور دیگر، ما در حال تلاش برای به طور کامل آماده و به دنبال کتاب های راهنمای، ما مطالعات انجمن ها. با این حال، تمام ایده های ما در مورد یک مکان جدید ممکن است در عرض چند ثانیه تغییر کند، اگر از فرودگاه خارج شود، ما به طور ناگهانی به رفتار ساکنان محلی نگاه می کنیم.

Adme.RU تصمیم گرفت تا داستان های واقعی افرادی را که در کشور دیگری بودند، به اشتراک بگذارند، اما هنگامی که با عادت های غیر قابل توضیح و آداب و رسوم خارجی ها مواجه نشدند، اشتباه نکردند.

20 نفر که تصمیم گرفتند به صومعه دیگران با منشور خود برسند و در شوک فرهنگی باقی بمانند 2998_1
© Pixabay.

  • من در آلمان زندگی می کنم. من یک هندوانه را در سوپرمارکت انتخاب می کنم. من بر روی آن قرار می گیرم: حلقه ها، حلقه نمی کنند - و پس از آن بعدی. بعد آلمانی جوان را مشاهده می کند. با دیدگاه هوشمندانه، آن را خربزه می گیرد و بر روی آن می درخشد. خوب، من به شما آرزوی موفقیت، دوست پسر، در انتخاب خربزه! © "Overheard" / IDEER
  • دوستان در اسپانیا در "ولگا" قدیمی به من آمدند. من بچه ها را به تماشای شهر کول با ساحل زیبای خود و قلعه عرب در بالای تپه تماشا کردم. ما وقت نداشتیم که چگونه پلیس ما را متوقف کرد. حدس بزن چرا؟ آنها قبلا هرگز چنین ماشین را دیدند. اما چشمگیر ترین پیشنهاد آنها برای همراهی ما بود! بنابراین ما از طریق کل شهر به قلعه رفتیم، جایی که ما موفق به شوخی کردیم و تصویری را با بچه ها شکل گرفتیم. © valencia_na / instagram
  • در آلمان، همه را پذیرفتند تا از همه چیز تشکر کنند و لبخند بزنند. در رستوران آلمانی، پیشخدمت صفحات را با ماکارونی منزجر می کند و با لبخند خوب آلمانی می پرسد: "آیا شما آن را دوست دارید؟" من به او جواب می دهم، لبخند می زنم: "نفرت انگیز!" و او در پاسخ به روسیه: "خوب، چه کاری می توانید انجام دهید، ما چنین آشپزی داریم." ما برای مدت بسیار طولانی با او خندیدیم. © "Overheard" / IDEER

20 نفر که تصمیم گرفتند به صومعه دیگران با منشور خود برسند و در شوک فرهنگی باقی بمانند 2998_2
© Pixabay.

  • من در پاریس زندگی میکنم. من در خیابان من رو خواهم خورد، و من 40 ساله را متوقف کردم و می گوید که من فقط می خواستم بگویم که من زیبا هستم. گفتگو شروع شد: از کجا آمده ام، چه چیزی و چگونه. و سپس ناگهان می پرسد: "آیا شما در عشق هستید؟" من تصمیم می گیرم که آن را بازی کنم، من لبخند می زنم و جواب می دهم: "دیوانه!" آنچه که این مرد لبخند می زند به طور گسترده ای، می گوید: "خوب" - و به آرامی ادامه می یابد. © "Overheard" / IDEER
  • پروژه بین المللی، سخنرانی مقدماتی. در کنار من ایتالیایی نا آشنا نیست، سکه را با یک پیراهن پاک می کند، سپس خراب می شود، سپس دست های خود را لمس می کند، دوباره آنها را لمس می کند. به من تبدیل می شود و می گوید: "آیا می دانید که در واقع سکه ها بیش از زمانی که ما آنها را با دستان خود لمس می کنیم بوی می کنیم؟" خوب، من همچنین می توانم حقایق بی فایده را لمس کنم - پاسخ داد: "آیا شما شناخته اید که می توانید بوی خود را در خم شدن آرنج احساس کنید؟" و او: "Imposibil!" من خم شدم، سپس من. پس دوستی ما را آغاز کرد. مانند سگ ها © "Overheard" / IDEER
  • من یک بار یک مورد زمانی که اسپانیایی صندلی را در مقابل بینی گرفت، شانه کرد، به او نشست و گفت: "Igualdad" (ترجمه "برابری" - تقریبا. adve.ru). و من هنوز باقی مانده با دهان بزرگتر از nonsenmlmen ایستاده بودم. © Olgasonrisa / Instagram
  • من به اروپا مبادله کردم جمع آوری شده با کل گروه در تعطیلات آخر هفته به کلبه. من چیزها را به عنوان یک ماه به ثمر رساند، بنابراین سخت بود که یک چمدان را بکشم. از ایتالیایی خواسته بود تا کمک کند. - مطمئنی؟ - بله، کمک، لطفا. - خوب. من چمدانم را گرفتم و به ماشین کشیدم. این یکی دیگر از خنده های اسپانیایی است و به آرامی به من توضیح می دهد که اگر من برای رابطه با این ایتالیایی خاص امید ندارم، چمدان باید خود را بکشد. و بنابراین من احمقانه اشاره می کنم که من می خواهم به نزدیک به او. من در کل خیابان فریاد زدم تا چمدان به من داد. © "Overheard" / IDEER

20 نفر که تصمیم گرفتند به صومعه دیگران با منشور خود برسند و در شوک فرهنگی باقی بمانند 2998_3
© Pixabay.

  • لندن غذا در مترو. مادر و پسر می آیند (5 سال 5، حداکثر). آنها ظاهرا درس های فرانسوی را تکرار می کنند. یک مرد به زبان فرانسه، او را به یک تعریف به پسر پاسخ می دهد، چه حیاط لوکس. سپس او به زبان اسپانیایی می پرسد، آیا او درک می کند، و پسر به همان زبان پرواز کرد. بی حرکت AY بله مادر، آه بله آموزش و پرورش! © "Overheard" / IDEER
  • امروز من در پاریس مترو رفتم. در حال حاضر آنها واگن ها را بر روی جدید تغییر می دهند، و در درهای قدیمی، که از عملیات خارج می شوند، کتیبه ها را ارائه می دهند: "این آخرین سفر من با شما است. خدا حافظ!" خوب، من فکر نمی کردم که یک کتیبه ساده می تواند برای ماشین مترو، به یک درخشش قدیمی عادی، تاسف کند. © "Overheard" / IDEER

20 نفر که تصمیم گرفتند به صومعه دیگران با منشور خود برسند و در شوک فرهنگی باقی بمانند 2998_4
© Pixabay.

  • من با یک مرد به یونان پرواز کردم و در اولین روز من تلفنم را از دست دادم. من به دنبال تمام شب بودم، پیدا نشد. و این صدمه دیده بود، و عصبانی بود. سپس تصمیم گرفت که در خانه مطرح شود، اما در حال حاضر لازم است از تعطیلات لذت ببرید. بازگشت به خانه، و 2 هفته بعد، یک پسر به تلفن می آید: یک مرد، یک مرد، تلفن را پیدا کرده و با او به فرانسه رسید، مایل به بازگشت بود. من یک بسته فرستادم، و من به طور طبیعی پول را به همراه کمی اضافه کردم. بعدا او پرسید که چرا او بیشتر بازگشت. شگفت آور © "Overheard" / IDEER
  • به تازگی به لندن رفت. من در عرض چند دقیقه قبل از بسته شدن به یک نان رفتم و بپرسید: - چقدر نان هزینه دارد؟ فروشنده پاسخ داد: "کشف به صورت رایگان". - آنها چه هستند، نه حمل؟ - من پرسیدم. - نه، امروز، فقط فردا تازه به ارمغان بیاورد، و این دیگر هیچ کس را به فروش نمی رساند، حتی امروز. بنابراین حداقل همه چیز را بپذیرید. او چند قطعه را گرفت، بسیار خوشمزه بود. © "Overheard" / IDEER
  • آلمان. من در سوپرمارکت در صف در صندوق پستی ایستاده ام. صندوقدار - یک مرد بسیار نازک میانسال است. در مقابل من، دو دختر، آنها قبلا پرداخت و جمع آوری خرید، بنابراین صندوقدار چند ثانیه استراحت است. او به ورودی به فروشگاه نگاه می کند، و یک زن با یک توراتر وجود دارد. وضعیت را ارزیابی می کند (دختران هنوز هم حفر می شوند، هیچ مکان وجود ندارد، نمی تواند از طریق کالاها شکسته شود)، آن را به سرعت از محل خود را اجرا می شود و به سگ اجرا می شود. او زن را خوشحال می کند و شروع به فشار دادن این سگ با یک دیدگاه کاملا در حال مرگ می کند. هنگامی که دختران تقریبا جمع می شوند، به محل کار بازگردانده می شوند، دست ها را با ژل ضد باکتریایی دست می دهند و در حال حاضر او دوباره COLLENCE و POLITENESS خود را، به من سلام و من محصولات را پرت می کند. نیم روز مثبت ارائه شده است! © "Overheard" / IDEER

20 نفر که تصمیم گرفتند به صومعه دیگران با منشور خود برسند و در شوک فرهنگی باقی بمانند 2998_5
© Pixabay.

  • من به کریسمس به دخترم در فرانسه رسیدم. Primorsky South South - و ناگهان برف افتاد! لایه سفید نازک پوشش جاده ها، چمن سبز و درختان. من کلاهبرداران را در مهد کودک و مدرسه جمع آوری می کنم. در چشمان مربع پسر، "بر روی برف؟! با ماشین؟! چطور؟! " ما رسیدیم. Sadik و مدرسه بسته شده اند، در اعلامیه درب: "کلاس ها لغو می شوند. فاجعه". در اینجا آنها خنده دار هستند! © "Overheard" / IDEER
  • من در آلمان در یک کافه کار می کنم. همکارانش بالاتر از فنجان با تخم مرغ قرار می گیرند و حدس می زنند، تغییر رنگ تخم مرغ گذشته یا نه. من آمد، یک تخم مرغ گرفتم، آن را تبدیل کرد، گفت که آن پخته شده بود. با توجه به بیان افراد، زندگی آنها یکسان نخواهد بود. © "Overheard" / IDEER

20 نفر که تصمیم گرفتند به صومعه دیگران با منشور خود برسند و در شوک فرهنگی باقی بمانند 2998_6
© Pixabay.

  • من به آلمان مهاجرت کردم و به عنوان هر مهاجر، قرار بود A1 را منتقل کند. من در معلم زبان آلمانی برای حقوق بازنشستگی مشغول بودم، زیرا او بسیار متشکرم. و کاملا رایگان است بنابراین، یک کار وجود داشت که در آن کلمات مورد نیاز برای تأکید بر خطوط چند رنگی بود، و من فقط یک قلم و مداد دارم. من یک مداد را می گیرم و فقط جمع آوری کردم تا تأکید کنم که چگونه معلم من شروع به تحسین کرد، آنها می گویند، مداد مناسب نیست و به رنگ های مختلف نیاز ندارد، همانطور که نوشته شده است. من سعی کردم به او توضیح دهم که شما فقط می توانید با خطوط مختلف، اما بی فایده بود. او تنبل نبود و به طبقه دوم پشت مداد رفت، آن را بر همه چیز به شدت تأکید کرد و نتیجه آن را به من ارائه داد، آنها می گویند، باید انجام شود. من صبورانه منتظر بودم تا زمانی که او تمام شود، پس از آن یک مداد را گرفت و بی سر و صدا با خط قرمز رنگ آمیزی کرد، موجی - مخالف سبز. لازم بود که چشمانش را ببیند! یک فرد سقوط کرده یا تبدیل شده است، من دقیقا نمی دانم. پس از آن، تعجب صادقانه و لذت بردن از کشف بود که ممکن بود. © "Overheard" / IDEER
  • هنگامی که به یکپارچه از افسر گمرکی آلمان معرفی شد، من از طریق ماشین از بلاروس به آلمان رانندگی کردم. در مرز لهستانی-آلمان، افسر گمرکی آلمان خواستار باز کردن تنه شد و اولین چیزی که او را دیدم وقتی که درخواست خود را انجام دادم یک کیسه بزرگ با سیب های خشک بود. به این سوال که چرا من به سیب های خشک نیاز دارم، من صادقانه جواب دادم: "مادر در قانون پخت و پز کمپوت زمستانی را به دست آورد." او ماشین را بررسی نکرد، اما برای مدت طولانی بدون حرکت ایستاد - می توان آن را مشاهده کرد، اطلاعات هضم شده. © "Overheard" / IDEER

20 نفر که تصمیم گرفتند به صومعه دیگران با منشور خود برسند و در شوک فرهنگی باقی بمانند 2998_7
© Pixabay.

  • به تازگی به زندگی در لندن نقل مکان کرد. همه چیز خوب است، اما یک چیز وجود دارد: هر شب حدود 19:00 یک شخص را در یک ماشین با بستنی در یک کت و شلوار دلقک درایو می کند و شامل این ملودی تند و زننده است، همانطور که در فیلم ترسناک ... از دوران کودکی، من می ترسم از دلقک ها، و آنها توانستند مرا در اینجا بگیرند. © "Overheard" / IDEER
  • ما 32 ساله هستیم، عاشق یکدیگر، عروسی دور از اطراف گوشه نیست، ما به مدت طولانی یافتیم. یک هفته بعد، والدینش باید برای اولین بار از خانه جدید ما دیدن کنند. دیروز، مورد علاقه من خواستار نام خانوادگی من از یک تماس به درب و صندوق پستی (ما در آلمان زندگی می کنیم، نام خانوادگی من آلمان، از شوهر سابق است). معلوم شد که والدینش آگاه نیستند. و او هرگز مجاز به ازدواج با طلاق نخواهد بود. نوع یک بار طلاق گرفته و دومین بار از پسرش من ترک خواهم کرد. © "Overheard" / IDEER
  • در فرانسه در ترمیم قلعه کار کرد. من بر روی یک شمع سنگ نشسته ام و من فکر می کنم: "چرا نمی خوانید؟" و چگونه گلو را بگذار: "نور روح من را روشن کرد." یکی از فرانسوی ها به من احترام می گذارد و اعلام می کند که آنها نشانه ای دارند: اگر یک فرد وحشتناک را می خواند، روز بعد باران می رود. باران LIL 3 روز در یک ردیف. © "Overheard" / IDEER

20 نفر که تصمیم گرفتند به صومعه دیگران با منشور خود برسند و در شوک فرهنگی باقی بمانند 2998_8
© Pixabay.

  • در ساحل اسپانیا توجه من یک دختر بسیار زیبا را با یک شکل ایده آل و مکعب ها در معده جذب کرد. ناگهان او به آب می رود، آن را در اطراف قفسه سینه می آید، و طلاق رنگ های بدنی در اطراف آن شروع می شود. دختر با وحشت در صورت از آب بیرون می آید و به شکم نگاه می کند. من علاقه مند به نگاه کردن هستم و متوجه شدم که مکعب به نظر می رسد. و دختر شروع به تماشا کرد، شرمش را متوجه نشد. © "Overheard" / IDEER

و چه شوک فرهنگی زمانی که اولین بار به یک کشور دیگر رفتید، تجربه کردید؟

ادامه مطلب