18 داستان درباره والدینی که همه چیز را انجام داده اند، می توانند میوه های تربیتی خود را به دست آورند

Anonim

افزایش کودکان ریه نیست شما می توانید به طور بی نهایت یادآوری یک کودک به عنوان آن را به عنوان آن را باید، آن را پیچیده، انتقاد، انتقاد و حتی مجازات، اما این واقعیت نیست که فرد تبدیل به فرهنگی و مناسب نیست. به منظور سرمایه گذاری در سر CAD، لازم است که یک مثال را وارد کنید: از جاده به نور قرمز عبور نکنید، نه به بستر، مودبانه و کمک به کسانی که ضعیف تر هستند.

ما در adme.ru هستیم تا بدانیم که کودکان چقدر دشوار است که افراد تحصیل کرده و پاسخگو باشند. امروز در انتخاب ما در مورد کسانی که موفق شدند.

  • دختر را به مهد کودک سوار کرد. لازم بود دو انتقال عابر پیاده با چراغ های راهنمایی را حرکت دهیم. از همان ابتدا، توضیح داد که ممکن است تنها بر روی نور سبز عبور کند و کسانی که به افراد قرمز برسند - مردم احمق بدون مغز. به طور دوره ای رضایتبخش تحریم ها راضی: "دوچا، هیچ ماشین را مشاهده نکنید، بیایید احمق باشیم؟ صبر کن. " در پاسخ من شنیدم: "نه، پدر. نه متوقف کردن! " و پس از آن مادر در قانون دختر را به دیدار، می آید و شکایت می کند: "من مجبور به رفتن به اتوبوس، و در پیاده روی عابر پیاده از نور قرمز سوزانده شده است. من می خواستم اجرا کنم، بنابراین Alenka به دستانش چسبیده و فریاد می زند به کل خیابان: "مادربزرگ، ایستاده! در قرمز غیر ممکن است! بنابراین فقط مردم برنج انجام می دهند! "" چک مادربزرگ موفقیت آمیز است. © snakecatcher / pikabu
  • من در یک خانواده ثروتمند متولد شدم به یاد داشته باشید که چگونه در دوران کودکی من به یک فروشگاه اسباب بازی بزرگ رسیدیم، مادر من به سوی من، به طور جدی و آرام گفت: "شما 10 اسباب بازی را امروز انتخاب خواهید کرد، اما ما فقط 5 را ترک خواهیم کرد. شما بقیه را با بچه های دیگر به اشتراک بگذارید خیلی خوش شانس هستند کمتر از شما. باشه؟" موافقت کردم. سپس ما به یتیم خانه رفتیم. دیدن چنین شادی در چشم کودکان دیگر، من تمام اسباب بازی ها را دادم. و بنابراین ما اغلب انجام دادیم. بعدها، مامان گفت که او تا حدودی برای حرص و طمع بررسی شده است. © Overheard / VK
  • مامان هر صد dumplings باعث می شود یک "خوشحال". هر فلفل را به جای گوشت چرخ شده فلفل کنید. به نوعی دوستان من و بعد از پارس به خانه من آمد. Dumplings وجود داشت، مادر پیشنهاد کرد که بخورد. و در اینجا دوستان ستایش ناهار، می گویند تشکر از شما، و مادر من می پرسد: "شما سکوت، که" خوشحال "دریافت کرد؟" یک دوست پاسخ: "و ... بنابراین خوشحال است ..." به طور خلاصه، دوست من معلوم شد که به خوبی به ارمغان آورد، او سکوت، بدون سکوت ذهن، احساس و بلع این dumplings "خوشحال" پر از فلفل. او فکر کرد که این میزبان تحت پوشش قرار گرفته است و هیچ عضله ای بر روی صورتش منجر نشد. این یک دانش آموز است! © MLGPRO / Pikabu

18 داستان درباره والدینی که همه چیز را انجام داده اند، می توانند میوه های تربیتی خود را به دست آورند 2892_1
© depositphotos.com

  • تعطیلات آخر هفته به همراه تولد مادر من. در این مورد، دختر من و من به فروشگاه برای محصولات رفتم. ما یک کیک خریدیم و سپس به یک مکان رفتیم تا غذا را در لانه زنبوری سفارش دهیم. به ما گفته شد که شما باید 20 دقیقه صبر کنید و تصمیم گرفتیم این بار در پارکینگ صرف کنیم. به دلیل آخر هفته، تقریبا تمام پارکینگ مشغول بود. نزدیک ما یک زن و شوهر را در یک دوچرخه پارک کردیم. دختر دست خود را در یک کاسه قلع نوشیدنی بود. کاشت از یک اسب دو چرخ، او جار را به زمین انداخت. و سپس دختر من (4.5 ساله) با صدای بلند گفت: "عمه، لطفا نپوشانید، به URN بروید." من قبلا برای این واقعیت آماده شده ام که بدنساز، که این بانوی را همراهی کرده است، اکنون برای من مناسب است. اما نه. یک زن و شوهر فقط لبخند زد، دختر بانک را از زمین بالا برد و رفته بود. من همیشه دخترم را گفتم، به طوری که او ناامید نیست. حتی بسته بندی از iRiski در جیب او خواهد بود تا زمانی که زباله یافت می شود. © Abhijeet Joshi / Quora
  • یک دختر آشنا در کلاس دوم تحصیل کرد. من نمی دانم چگونه، اما بهار گذشته، این کودک الهام بخش چند نفر از کلاس برای تمیز کردن قلمرو حیاط که در آن زندگی می کنند. با چشمان من، من یک دسته از شهروندان کوچک، اما آگاه را دیدم، دستکش ها و کیسه های دوست داشتنی را برای چندین روز در یک ردیف به جمع آوری زباله، که تحت ضخامت برف در زمستان پنهان شده بود، دیدم. شاید این سیاره هنوز یک آینده داشته باشد.
  • آشنا در بیمارستان کار می کند. آنها را پس از حادثه به مرد آوردند. پزشکان هوشمند، آن را جمع آوری کردند، خوب آمدند. این مرد یک ورودی کوچک پرواز کرد و سپس بهبود، تمرینات را اصلاح کرد. پسر می آید، کمک می کند. و دهقانان بین پرونده من خودم را قرض می گیرم، سپس میز کنار تخت پشتیبانی می شود، پس بستر درست خواهد شد، به طوری که به خرد کردن. سپس، در کل شاخه، میز کنار تخت گذاشته شد. Stakenists، جعبه درب پیچ، دستگیره / قفل لکه دار، و غیره. یک روز او به پست آشنا است، برگه مجله، دهقانی از آن پسر در راهرو در انتظار است. لبه چشم برخی از حرکت غیر طبیعی دست این مرد را زیر میز قهوه یاد می دهد. من نگاه کردم، و او پیچ ها را بر روی میز می کشد. او منبع قاچاق در یک مرد را به شکل پیچ گوشتی و پیچ های خودکفا کرد. به طور کلی، تقریبا یک سال با هم، آنها در شاخه Namarafethyl بد نیستند. راه طولانی برای تماشای گفته شده است که یک سیب از درخت اپل در نزدیکی آن قرار دارد. فقط این اپل هنوز به درستی مورد نیاز است. © Rihardcuspe / Pikabu

18 داستان درباره والدینی که همه چیز را انجام داده اند، می توانند میوه های تربیتی خود را به دست آورند 2892_2
© Pixabay.

  • من یک دختر 14 ساله دارم با همکار ملاقات می کند چنین پسر خوب و تحصیل کرده است. هر یکشنبه می آید به بازدید، و آنها در تمام طول روز در اتاق دختر نشسته اند. خوب، من نمی خواستم مزاحم باشم اما ناگهان فکر کرد: "قرن XXI. بچه ها زودتر رشد می کنند. و اگر آنها روشن نیست چه کار می کنند؟ " و به اتاقش فرار کرد. من درب را باز می کنم و نور خمیده لامپ را می بینم. من گفتگو را می شنوم ... من اتاق را با دیدار وارد می کنم: "آره، سقوط کرد!" و چه تماشا می کنم؟ دختر من در صندلی نشسته و یک روسری را می پوشاند، و یک مرد جوان دروغ می گوید که در مبل با صدای بلند می گوید. من فقط می توانم بگویم: "شاید چای؟ .." © Overheard / VK
  • زمستان من در ایستگاه ایستاده ام، منتظر اتوبوس هستم. نه چندان یک دسته از دانش آموزان وجود دارد، در کنار آنها یک مغول است. چشم شیشه، به هیچ چیز واکنش نشان نمی دهد. من خجالتی شدم: خوب، چه چیزی می تواند کمک کند؟ ناگهان سگ با صدای بلند خرد شد. من فکر می کنم: "چه، و دندان های اسپان دیگر اخراج نیست." من نگاه می کنم، و بچه ها سگ را احاطه کرده اند و می توانند آن را گرم کنند: چه کسی گوش می کند، که پا را مالش می دهد، کسی که پا را نگه می دارد، یک پسر حتی ژاکت را برداشته و سگ خود را پوشانده است. کسی نمونه کارها خود را قربانی کرد و چیزی شبیه یک بستر را از آن ساخته بود. هنگامی که PSA مطرح شد برای قرار دادن در بالا، او خسته شد - پنجه آسیب دیده بود. من رئیس را صدا زدم، فرار کردم، و سگ خود را تحت ماوس خود - و در vetclinic. کودکان که از آنها انتظار ندارند چیزی خوب را نداشته باشند، به من یادآوری می کنند که به معنی یک مرد است. با تشکر از والدین خود.
  • پسر من و من در فروشگاه محصولات آسیایی بودم. کودک به طور تصادفی شنیده می شود فروشندگان ما را در کره ای صحبت می کنند، فکر می کنند که ما کلمات را درک نمی کنیم. من نمی دانستم و هنوز هم نمی دانم که آنها بعدا صحبت می کردند، اما پسرم به سرعت خرید خود را به دست آورد و من را از آنجا سپری کرد. او نمی خواست من را تکرار کند. وقتی پرسیدم که چرا او فقط به آنها در کره ای پاسخ نداد و روشن نکرد که او سخنرانی خود را درک کند، او مودبانه گفت: "خب، مادران، من نمی خواستم آنها را اشتباه بگیرم." © Rebecca Knaack / Quora

18 داستان درباره والدینی که همه چیز را انجام داده اند، می توانند میوه های تربیتی خود را به دست آورند 2892_3
© Pixabay.

  • هنگامی که نوه 14 ساله من از مدرسه به خانه برگشت و مادر دوست من را دیدم، که بسیاری از خرید را کشید. او به او آمد، کیسه های سنگین را از زن پیر گرفت و آنها را با همزمان با کیسه مدرسه وزن خود را پشت سر خود حمل کرد. بازگشت به خانه، او یک کلمه نگفت. من در مورد آن تنها زمانی متوجه شدم که دوست من گفت: "لطفا از نوه از این واقعیت که او به مادر من کمک کرد، سپاسگزارم. او چنین نجیب زاده است، شما باید از آنها افتخار کنید. " © Beryl Johnson / Quora
  • شب trolleybus راندن به سوی منزل. بابلکا یک روح کاملا باستانی و به سختی در بدن نشسته است. رانندگی کنید تا متوقف شود من یک مادربزرگ پیش رو از دست دادم تا او بتواند بیرون برود. همراه با ما با یک پسر 7-8 ساله رفت. در اینجا پسر به آرامی دست مادربزرگ را می گیرد و به او کمک می کند بیرون بیاید. اگر چشمانش را دیدید ... چقدر قدردانی، تعجب و عشق در آنها بود! او سکوت کرد و با او © Overheard / VK
  • من در بیمارستان کار میکنم. امروزه بسیاری از بچه ها را برای خون خون از انگشت وجود داشت. ما همه چیز گریه کردیم! اشک های زیادی در یک روز من برای مدت طولانی دیده ام. و پس از آن پس از کرپوز بی حوصله بعدی، درها پراکنده و یک دختر 4 ساله به دفتر می آید. آنها می گویند مادر، آنها می گویند، من خودم ایستاده ام. درب را بسته می کند، بر روی صندلی صعود می کند و جهت من را گسترش می دهد. می گوید: "من کاملا نمی ترسم!" هنگامی که آنها سوراخ شدند، زمانی که خون گرفتند، فریاد زدند، لبخند زدند. سپس من در مسیر صعود کردم، لبخند زد، لبخند زد، حتی با دستش آشنا شدم و گفتم: "خداحافظ، خیلی ممنونم!" مادرش، البته، این همه را تماشا کرد، درب را باز کرد، سپس نگاه کرد، تشکر کرد، و آنها را ترک کرد. چقدر خوب به نگاه کردن به بچه های آورده شده و پررنگ که شروع به اشتیاق نمی کنند، فقط به دفتر می روند. © Overheard / VK

18 داستان درباره والدینی که همه چیز را انجام داده اند، می توانند میوه های تربیتی خود را به دست آورند 2892_4
© Pixabay.

  • دختر دیدم که پسر چگونه توسط بیل او حفر شده بود، و او می گوید: "اجازه دهید بگویم که این امر در مورد چیزهای دیگر افراد بدون اجازه غیرقانونی است". پسر بیل را به محل بازگشت و خواستار مجوز آن شد. پس از آن، بقیه کودکان به یکدیگر نزدیک شدند تا این قطعنامه به اسباب بازی شخص دیگری برسد. درس های اطلاعاتی در زمین بازی به صورت رایگان و بدون ثبت نام. © 000LChik / توییتر
  • در فروشگاه، پسر (7 سال) به طور تصادفی سوغات را شکست. من او را سرزنش نکردم، اما آرام گفت که او باید از پول جیب خود پرداخت کند. او تمام قطعات را جمع کرد و آنها را به صندوقدار آورد. صاحب فروشگاه، که این همه را مشاهده کرد، گفت که او به او اجازه می دهد که هر سوغات دیگری را انتخاب کند. اما پسر من این را به ویژه می خواست و آماده پرداخت بود. سپس او را چسباند و به ما داد. © ایرینا Geneau / فیس بوک
  • هنگامی که من با پسر 15 سالهم به فرودگاه رفتم. پشت ما یک زن با نوعی از ضعف فیزیکی بود، که کمی با چمدان عذاب آمد. هنگامی که ما به پله برقی نزدیک شدیم، معلوم شد که او از نظم خارج شده است. من مجبور شدم به پله بروم. بدون هیچ گونه نوک، به طور کامل مستقل، پسر من تبدیل شد و از آن پرسید که آیا او می تواند به او کمک کند صعود از پله ها. او به شدت از کمک او اتخاذ کرد و کیف خود را گرفت. من به آنها افتخار کردم. وقتی آن را دیدم، متوجه شدم که یک بار یک بار درست انجام دادم، چون او یک مرد بزرگ شد. © Teresa Sanges / Quora

18 داستان درباره والدینی که همه چیز را انجام داده اند، می توانند میوه های تربیتی خود را به دست آورند 2892_5
© PEXELS.

  • دوست دختر متوجه شد که دختر شروع به سریع شدن پول کرد. فقط صد ها را در هزینه های جیب قرار دهید، همانطور که دوباره می آید: "مامان، پول بدهد." و مادربزرگ با پدربزرگ گفت که نوه اغلب شروع به درخواست بستنی کرد. دوست دختر دارای یک کودک است و خواستار همه چیز به همان اندازه است. که در اشک. معلوم شد که آنها تصمیم به تغذیه افراد بی خانمان با دوست خود، که در مدرسه همسایه زندگی می کردند. پس از مطالعه، دختران Chutty به فروشگاه آمدند، نان، شیر و نودل های پخت و پز سریع را خریداری کردند. آنها آنها را سرزنش نکردند، برای مهربانی ستایش کردند، اما آنها توضیح دادند که هنوز هم با بی خانمان ارتباط برقرار نکرده است.
  • متوجه شدم که دخترم را با یک فرد خوب به ارمغان آورد، زمانی که او 7 ساله بود، تمام پول انباشته شده (شاید 10 تا 15 دلار) یک سازمان خیریه برای مبارزه با سرطان اهدا کرد. دختر می خواست به این افراد به عنوان پدربزرگش کمک کند، که یک ماه قبل از آن، ما را به خاطر این بیماری ترک کرد. © ketsuekiseiyaku / reddit
  • دیا از مدرسه آمده است: "پدر، امروز ما به جلسه والدین می رویم. مشترک، والدین همراه با دانش آموزان. " مدرسه در سراسر جاده از خانه. ما به این جاده نزدیک می شویم، دختر دست من را می گیرد و به عبور عابر پیاده می رود - متر 200 تا طرف. ما به آنجا می رویم من به یاد می آورم: هنگامی که او را به کلاس اول هدایت کرد، همان راه انجام شد. سپس او توضیح داد که بهتر است 7 دقیقه صرف شود، اما برای رسیدن به انتقال به طور مستقیم به بیمارستان. دوچا خودش به مدرسه می رود، 14 ساله، کلاس هشتم. اما متوجه شدم که هنوز به درستی می رود جاده. آفرین. © kspksp / pikabu

و پس از آن رویدادی که شما درک می کنید که آنها فرزندان را به دست آورده اند؟

ادامه مطلب