چرا باید به من بشناسید: بنیانگذار اسقف اعظم Vera Sidd

Anonim
چرا باید به من بشناسید: بنیانگذار اسقف اعظم Vera Sidd 24725_1

من در مسکو متولد شدم مطالعه در مدرسه با تعصب ریاضی و مطالعه عمیق انگلیسی صورت گرفت: این دانش بیش از یک بار به طور قابل توجهی تحت تاثیر سرنوشت من قرار گرفت.

من همیشه به راحتی علم دقیق هستم. من نقاشی را دوست داشتم، که توسط حادثه خوش شانس در مدرسه ما، و همچنین زیست شناسی و شیمی آموزش داده شد. بنابراین، هنگامی که نزدیک به پایان تدریس، این سوال در مورد آنچه که من می خواهم انجام دهم، این فهرست مهندسی ژنتیک و معماری بود. انتخاب بر این مناطق کاهش یافت، زیرا همیشه برای من مهم بود که بتوانم نتیجه تلاش هایم را ببینم. به همین دلیل، به عنوان مثال، من نمی توانم مالی را انجام دهم، به رغم یک پایگاه ریاضی بسیار خوب.

از دوران کودکی، والدین اغلب مرا به موزه ها بردند، در خانه ما در قفسه های کتابخانه ها همیشه می توانید آلبوم ها را در هنر ببینید. برای در نظر گرفتن آنها، ما با سرگرمی های مورد علاقه خواهر بود. این امر از دوران کودکی عشق به هنر در پایان بود و بر انتخاب نهایی به نفع معماری تاثیر گذاشت. معماری تجسم سنتز علوم دقیق و درک غیر منطقی از زیبایی است. بر خلاف بسیاری از حرفه ها، معماران می توانند تمام زندگی خود را کار کنند، که برای من نیز بسیار مهم بود: چشم انداز "تعطیلات سزاوار" من، صادقانه، ترسناک است. مهم است که من تا زمانی که ممکن است در حرفه باشم. به عنوان مثال، توسط 60، معمار فقط وارد مرحله بلوغ حرفه ای می شود.

مانند حرفه پزشکان، حرفه معمار برای تداوم خانواده اش شناخته شده است - کل سلسله های معماران معروف وجود دارد. والدین من مهندسین، متخصصان در زمینه مهندسی برق هستند، دور از دنیای معماری، بنابراین تجسم تصمیم من به زندگی کاملا یک چالش بود. در ماه مارس، در موسسه اصلی مسکو، جایی که آنها معماری را آموزش می دهند، بلافاصله از آسمانها به زمین فرود آمدند و گفتند که این کار فقط این کار را انجام نمی دهد: شما باید آموزش هنری خوبی داشته باشید. دانش آموزانی که به مرغی وارد می شوند، معمولا دیپلم مدرسه هنر را دارند و در زمان دریافت به طور کلی کمی درک می کنند که یک تصویر چیست و این یک علم کامل است. برای سال من این بود که این واقعیت را که دیگران 5 تا 10 سال تحصیل کرده بودند، کار کنند. من تصمیم گرفتم شانس بگیرم: مدرسه را ترک کردم، جایی که او به یک مدال نقره رفت، به موازات خارجی وارد شد، به طور موازی، یادگیری در بخش آماده سازی ماره. زمان، چگونگی گفتن، آسان نبود. من یک لوگو من باید توسط من تحت فشار قرار گیرد، من حتی نمی دانستم که Klyachka (یک پاک کننده نرم برای اصلاح زغال سنگ و نقاشی های پاستل. - Moskvich Mag). اغلب من از خودم یک سوال پرسیدم: چرا به این همه این همه این همه نیاز دارم؟ نگاهی به عقب، من درک می کنم که اولین آزمون جدی برای دوام و درس برای زندگی بود: اگر چیزی واقعا می خواهد، شما باید به پایان برسید.

به عنوان یک نتیجه، من هنوز وارد راهپیمایی شدم، با این حال، در یک بخش پرداخت شده، که با این حال دستاورد بود. در سال سوم، متوجه شدم که یک گروه جدید راه اندازی شد، که کلاس صفر نامیده شد - "صفر کلاس": نام خود را به نظر می رسد که ما به نظر می رسد همه از ابتدا شروع به کار می کنیم. این یک گروه تجربی بود که تحت "پوشش" مورد احترام و معشوقه توسط همه دانش آموزان پروفسور Marha Ilya Georgievich Lyzhava بود. این یک شخصیت افسانه ای در زمینه معماری و برنامه ریزی شهری است، یکی از رهبران جهت برنامه ریزی شهری آینده نر (عنصر جدید حل و فصل). به لطف او این است که این امر در برخی از گروه های مخالف ظهور کرد، که بر اساس یک مفهوم قوی، یک رویکرد اساسی جدید را در طراحی ارتقا داد. بنیانگذاران این گروه ارز ماکسیم و بوریس برنزنی بودند - آنها از جهت به گروه خواسته بودند. در میان چیزهای دیگر، ما به اولین گروه در راهپیمایی ها تبدیل شده ایم، که در آن پروژه های فرم الکترونیکی اجباری بود، که یک نوآوری واقعی بود. اولین پروژه ما، که گروه در گرافیک کامپیوتری گذشت، توسط کارکنان تدریس دانشکده برنامه ریزی شهری با اصطلاح "ما نمی توانیم کارهایی را که کامپیوتر شما را ساخته است، ارزیابی کنیم. این ها زمان بودند. مهم است که من آن را در مورد آن بگویم، از آنجایی که پس از آن این بود که اساس رویکرد من در طراحی، که بر فعالیت های شکل تاثیر می گذارد، درک و شکل گیری یک جزء مفهومی هر پروژه است.

من سال گذشته تمریناتم را در گروه فارغ التحصیل در الکساندر ویکتوروویچ کوزمینا سپری کردم، در زمان معمار اصلی مسکو. اگر Boria و Max به من یک مفهوم مفهومی خوب، پس از آن با الکساندر ویکتورتوویچ من درک می کنم که چگونه به کار "بر روی زمین" هنگامی که شما ویژگی های یک سایت خاص را درک می کنید، محیط زیست را تجزیه و تحلیل، واکنش به شهر، مقیاس آن است. برای آن سال، که برای من مثل سه نفر گذشت، تجربه زیادی کردم. الکساندر Viktorovich یک نظریه پرداز و تمرین درخشان بود. در شنبه ها، او، همراه با لوژکوف، به اشیاء تحت ساخت و ساز آمد: آنها در یک اتوبوس به طور منظم نشسته اند و محل ساخت و ساز را در اطراف شهر راند. و در شبها، پس از این خسته کننده و اغلب نیاز به یک فروشنده عصبی بزرگ، الکساندر ویکتورتوویچ قدرت را برای مشاوره دانشجویان یافت: این مردی بود که واقعا به کار او اختصاص داده شد.

پس از فارغ التحصیلی از موسسه، متوجه شدم که می خواهم در زمینه برنامه ریزی شهری توسعه یابد. بنابراین من شروع به کار در موسسه طرح کلی مسکو کردم. من خوش شانس بودم، بلافاصله به گروه پروژه سقوط کردم، که در پروژه Sensational A101 مشغول به کار بود - بازسازی بزرگراه بزرگراه Kaluga با توسعه قلمرو در امتداد آن. در حال حاضر بعدا این سرزمین ها در مسکو جدید گنجانده خواهند شد. اساسا، من مناطق را در جنوب مسکو در حال توسعه بودم، این برنامه های کلی برای شهرک های روستایی و پروژه های میکرو داوری بود. این یک تجربه بسیار مهم بود، متخصصان این منطقه در انگشتان ما برای بازنگری. این حرفه بسیار جذاب است، اما او دارای یک منهای - یک دوره بسیار طولانی از انتظار است، که گاهی اوقات ممکن است اتفاق بیفتد. به همین دلیل است که به طور موازی با فعالیت اصلی شما، من در مورد ایجاد چیزهای مختلف کاربردی مشتاق بودم، در جشنواره های معماری شرکت کردم، برخی از کارها فقط برای خودتان انجام دادند.

فقط در این زمان، ما با Olga Tayivas هستیم، همکلاسی من از ماره، شروع به تصمیم گیری برای ایجاد دفتر معماری خود کرد. Olya سپس به عنوان یک مترجم آزاد کار کرد، و زمانی که دستورات شخصی ما ظاهر شد، ما آنها را عوض کردیم و با هم کار کردیم. ما با حس مسئولیت، سختگیرانه متحد بودیم و بلافاصله احساس کردیم که می تواند به یک مشارکت موفق تبدیل شود. در طول زمان، من بیشتر و بیشتر سخت تر شدم که محل اصلی کار و پروژه های من را که من به موازات منجر شد، ترکیب کنم - این یک چالش واقعی بود. من تصمیم گرفتم بروم، و در سال 2011، Olya و من دفتر معماری ما را باز کردم. هنوز هم بر روی عنوان فکر می کنم، ما به صورت موازی برای ایجاد سایت شما. هنگامی که دوستان ما از اداره FAVE، که یک وب سایت برای ما ایجاد کرده اند، یک فرم را به عنوان نسخه آزمایشی نسخه آزمایشی نوشتند، ما متوجه شدیم که این بود. من بلافاصله بی طرفی این کلمه را که می توانم با محتوای خاصی پر کنم، قلاب کنم. اداره با نام های ثبت شده همیشه انعکاسی از بنیانگذار، دست خط شخصی خود است. همیشه برای من مهم بود که تیم خود بازتاب شرکت بود.

برای من، معیار اصلی موفقیت این است که با رقبای قوی برنده شود. به عنوان مثال، هنگامی که شما برای مشارکت در جایزه طراح درخواست می کنید و می بینید که رقبای قوی شما چه چیزی دارید، Euphoria از پیروزی بیش از قوی تر می شود، زیرا شما بهترین ها در میان بهترین بازار هستید. به عنوان مثال، برای من برای برنده شدن در مورد جایزه طراحی معتبر و جایزه طراحی قرمز DOT و جایزه طراحی قرمز DOT به همان اندازه مهم بود که بهترین جایزه دفتر یا جایزه مجله داخلی + طراحی شده بود، جایی که انتخاب بسیار قوی از رقبا بود. هنگامی که شما در یک محیط رقابتی تسخیر می کنید، این شاخص بسیار مهمی از اعتماد به نفس در اعمال شما است. یکی دیگر از جنبه ها، که برای من یک مارکر موفقیت است - اینها اعضای تیم هستند. هنگامی که کارشناسی ارشد کسب و کار خود را با یک نمونه کارهای خوب کار می کنند، به این معنی است که شما در جامعه حرفه ای اعتماد دارید که تیم شما قوی تر می شود، به این معنی است که پروژه های درخشان تر و بزرگ در آینده وجود دارد. چند ماه پیش، اداره ما وارد سه فینالیست در رقابت برای بازسازی تئاتر درام در Veliky Novgorod شد - برای ما این یک رویداد بسیار مهم است، چندین بار بیشتر از برنده شدن در طراحی حق بیمه.

فعالیت های دفتر فرم همیشه به گونه ای تنظیم شده است که تحت هر پروژه ما نه تنها یک فضای منحصر به فرد وابسته به زمینه، بلکه همچنین آن را با عناصر داخلی خاص ایجاد شده، اشیاء طراحی را پر کنید. این همیشه ویژگی متمایز ما بوده است. با این وجود، ما هرگز آن را در یک جهت جداگانه از فعالیت های دفتر مشخص نکردیم.

من شروع به ایجاد اشیاء طراحی جمعی به عنوان عمل جراحی کردم. معماری همیشه کار گروهی است و گاهی اوقات آن را آسان نیست و چیزی را برای خودتان انجام دهید. من ابتدا امکانات خود را از سری "جنگل" در برزیل معرفی کردم، جایی که در آن زمان ما کار را بر روی دانشکده صنایع خلاق بریتانیا تکمیل کردیم. در حالی که کار بر روی پروژه، ما با موارد طراحی محلی ملاقات کردیم، در مورد جشنواره های مختلف هنری و نمایشگاه ها آموختیم. من تصمیم گرفتم برای شرکت در نمایشگاه هنر SP-ARTE درخواست کنم. این بزرگترین نمایشگاه هنر در آمریکای لاتین است که هر ساله در سائو پائولو عبور می کند. نصب من در نمایشگاه ارائه شد "جنگل" نامیده شد: در آن من سعی کردم به طور مستقیم احساس نفوذ به ضخامت عمیق جنگل روسیه - تاریک و ساکارال. من این ایده را داشتم که روسیه و برزیل از بسیاری جهات مشابه هستند، هر دو کشور دارای یک قلمرو بزرگ در جنگل اصلی هستند: این مناطق گرمسیری در برزیل هستند و ما جنگل های مخرب، "NOAR" داریم. اشیاء نصب - دو آینه و قفسه در محلول خود بسیار ساده هستند، اما در عین حال آنها در مجسمه سازی متفاوت هستند و از هماهنگی اسرارآمیز فرم های طبیعی یاد می گیرند. بازی سایه ها و زنگ های سیاه توسط بازتاب ها و برجسته های نور خورشید قطع می شود، در سطوح صاف آینه ها سقوط می کند. بنابراین من اولین هنرمند از روسیه شدم که امکانات طراحی مجموعه را در نمایشگاه ارائه کرد: نصب "جنگل" به شیوه ای نمادین فرهنگ روسیه تبدیل شد. پس از نمایشگاه برزیل، من این اشیا را با گالری توسط Alina Pinskaya نشان دادم. این مجموعه به نظر می رسید برای او جالب بود، و من دعوت شدم تا امکانات خود را در نمایشگاه کلکسیونی روسیه در گالری "Palisander" ارائه کنم. طراحی جمعی روسیه فقط شروع به توسعه کرد، اما من معتقدم که او آینده ای عالی دارد.

در حال حاضر وظیفه اصلی دفتر فرم این است که گسترش خود را در بازار بین المللی ادامه دهد. ما فعالانه فعالیت های خود را در برزیل انجام می دهیم، جایی که من به یک سفر طولانی در ارتباط با یک پروژه بزرگ بازسازی کارخانه مبلمان و ادامه فعالیت های آن به عنوان نویسنده از اشیاء طراحی جمعی رفتم.

تبدیل شدن به یک قهرمان از عنوان "چرا شما باید من را می دانم" با ارسال یک نامه با داستان من در [email protected]

عکس: از آرشیو شخصی ایمان سیدل

ادامه مطلب