آینده به ترساندن

Anonim
آینده به ترساندن 22283_1

و آنجا، در نزدیکی مهد کودک، چنین پدر و مادر بسیار هیجان زده ...

امروز صبح امروز صبح فکر می کنم که چگونه دوست دارید آینده ما را ترسانید. به یاد داشته باشید، در دوران کودکی همیشه نوعی مزخرف مانند "در اینجا، در مهد کودک، شما شروع به رفتن به مدرسه - شما می خواهید به بازگشت به باغ،" در اینجا، در دانشگاه، شما مدرسه را از دست می دهید ، "" در اینجا، بهترین سالهای دانشگاه، شما بهترین سالها را به یاد داشته باشید، می خواهید بخواهید "، این در اینجا است.

من، در تئوری، به طور سیستماتیک خسته شده بود "در حال حاضر این پیش از این نیست، بلکه تبدیل شدن به یک مادر، شروع به احساس و خواسته همه چیز که من احساس نمی کنم و نمی خواهم. من شروع نکردم، بر خلاف پیش بینی ها، گریه بر هر آهنگ، حتی احمقانه ترین، اگر کلمات "مادر"، "دختر"، "پسر" وجود دارد. من (هرچند به نظر می رسد که قبلا داشته ام) هنوز نیازی به نیاز به فرزندانم نیستم. من من را نمی کشم تا تمام شب را از یک کابینت نشستم و به نظر می رسد مثل یک کودک خواب - من می خواهم به خواب بروم، و حداقل، در نهایت، از خواب بیدار شدن از هر دسته از کودکان، همه چیز خوب است، خواب و خواب است.

من تشنگی تمام خانه را با بالش گذاشتم، به طوری که کودک نگران نباشید، پنج کلاه بر روی آنها قرار دهید، به طوری که آنها را به عقب بر گردیم، تصمیم به تصمیم گیری برای آنها تمام مشکلات مانند "آیا روروک مخصوص بچه ها نیست" آنها را به تمام اسباب بازی ها در یک بار و در هر آرام برای رفتن به داروخانه و خرید بهترین بهترین داروها، هر چند این چیزی بود که آنها به من قول دادند. و با این حال - من هیچ چیز در مورد این واقعیت که من بیست و هفت، سی، تقریبا سی و سه. هرگز، هرچند آنها قول دادند. و در مورد زایمان، گفته شد که من انتظار داشتم و قویترین تست روانشناختی و شدیدترین افسردگی پس از زایمان، و خوشبختی های شاد از هر شیر مادر تغذیه. هیچ چیز، سوء استفاده وجود ندارد.

به همین دلیل من به بازتاب افتادم. امروز من برای اولین بار به مهد کودک تبدیل شدم. او به سرعت تغییر کرد و به گروه فرار کرد، دستش را تکان داد، بدون نگاه کردن - آنها می گویند، آره، در حالی که - و بازی. و من در دروازه ایستاده ام، و آرامم. من خودم صادقانه صدمه دیده به مدت سه روز - خوب، سرگردان، خوب، "پسر من بزرگ شده،" خوب، در مهد کودک، بدون مادر، در Grishkowtsu - "بیا، هزینه، احساس" و من آرامم من درک می کنم که او تنها در آنجا نیست، از طریق جاده عبور می کند - و به همین ترتیب مهد کودک، هیچ حصیری وجود ندارد، مربیان عادی وجود دارد، و پسر من کاملا طبیعی است. و آنجا، در نزدیکی مهد کودک، چنین پدر و مادر بسیار هیجان زده می رود ... و من یک ورودی را دوست دارم.

من خیلی بچه هایم را دوست دارم من آنها را صدها بار تحسین می کنم، دستاوردهای آنها، شکست های آنها را تحسین می کنم، اما من این لابودا مادر را احساس نمی کنم، که مادرم به من وعده داده بود، و یا برخی از افراد دیگر که با سن من حسادت یا عصر من را تحسین می کنند. من نمی فهمم که "زمانی که شما مادر من (دانش آموز، مدیر) را می خواهید، متوجه خواهید شد (به یاد داشته باشید، امتیاز دهید)."

لازم است به نحوی سعی نکنید همه این زباله ها را برای کودکان بگویید، آره ...

ادامه مطلب