چرا وقتی پدرم مرا از باغ خارج کرد، من را دوست داشتم؟

Anonim
چرا وقتی پدرم مرا از باغ خارج کرد، من را دوست داشتم؟ 21051_1
چرا وقتی پدرم مرا از باغ خارج کرد، من را دوست داشتم؟ عکس: chocoladstvo.ru.

در آن زمان، پس از آنکه پدر من را از مهد کودک برد، ما از اتوبوس در Komsomolskaya پرید و در یک ساختمان مواد غذایی آبی چوبی، که درست در توقف است، کم می شود، از یک حمام ایستاده در کنار منطقه مجاور منطقه.

ماهی های سنگین در مواد غذایی وجود نداشت. صندلی های کوچک و بستنی نیز. بنابراین، در حالی که پدر، با افزایش به لبه یک آشپزخانه بالا، یک مکالمه کاملا بی علاقه و خسته کننده را با عمو ناشناخته به من آغاز کرد، من در مطالعه اتاق بازرگانی Groisomom برای دوباره سازی مجموعه خود از چوب از یخ مشغول به کار شد کرم "اسکیمو".

من بیش از آن زمان بر روی آن بودم، پس وقتی پدرم با دوستانم تمام مکالمات خود را تمام کرد، جیب های کت پاییز، و تا حدی و شلوار با چاشنی های چینی بسته بندی شدند. شب موفقیت آمیز بود. ذخایر کلکسیونی منتظر دوباره تقویت تقویت شده و فراوان بود.

- خب، چه، تانکرها؟ موتورها خواهند بود؟ و در جنگل ها، بر روی تپه ها، آب؟! آیا به خانه بروید؟ - UR-RR! ما شروع. چوه Chuh-Chuh ... R-R-PR ... R-R-PRRRR RRR! - U-Uh ... Wilderness. موتور وحشی! چطور هستیم؟ با دست های خالی، یا چه؟ شما باید یک مرد شکلاتی بخرید. بیا بریم - MA-MYME؟ .. و من؟!

اما پدر، دیگر گوش نمی دهد، دستش را پرتاب کرد و به سوی بخش مواد غذایی تبدیل شد.

- وای! و شما انتخاب زیادی دارید ... خوب، مانند، پسر، چه نوع شکلات مادر را خریداری می کند؟ - و من؟ - بیا دیگه. پس چه چیزی دوست داری؟ فقط ما و مادر ...

چه چیزی برای فکر کردن وجود دارد؟ بدون نوعی از کاشت با انگشت - به کاشی های آبی تیره، که در آن یک خانه با ستون ها و اسب ها بر روی سقف و عمه در یک دامن محکم، مانند تلویزیون، زمانی که انتقال نشان می دهد خسته کننده، به عنوان اگر در مورد Swan. اگر چه هیچ قوها وجود ندارد. فقط در اینجا عمه چنین و عمو پرش، چرخش و منحنی ...

- این یکی! من قبلا سعی کردم آیا به یاد داشته باشید، آخرین بار در ایستگاه خریداری کردید؟ شکلات شکلات کوچک کوچک وجود دارد. هر کدام در فویل پیچیده شده است. و در شکلات - آجیل. خوش طعم!

- چگونه به یاد داشته باشید؟ سپس شما همه چیز را به دست آورده اید، و مادر من هرگز چیزی را به ارمغان نیاورد. حالا و به او بده ...

او چطور است؟ و من؟ ..

- در اینجا، شنیده، Serubyazy؟ ما "الهام بخش" به کاشی هستیم ... بله، شما کوچکتر نیستید، خودتان آن را نقره کنید. ما گوش خواهیم داد و چیزی شیرین خواهیم کرد. خوب، نه - پس خواهد بود! HOLD، KOSTIK. خیلی درک شده؟ چگونه به خانه می روم - به مادر ...

آره ... چطور صبر کنید ... و از طریق لب، با چیزها:

- من نمی خواهم ... شکلات من ...

* * * پس از محل روشن فروشگاه خرید در اواخر سپتامبر شب به نظر می رسد غیر قابل نفوذ است. خوب، چراغ های نادر، که در مربع و سپس، در عبور از راه آهن، آنها هنوز سعی در مخالفت با شب های قریب الوقوع با پستان های الکتریکی کوچک خود را. اما معلوم می شود که آنها بد هستند.

نور آفتاب الکتریکی کوچک توسط یک مش بارندگی مورب تار می شود، که چیزی بی سر و صدا و به شدت زمزمه گودال، یک آینه جامد از سکوت زمین، که از حرکت به سربازخانه های کوچه ما گسترش می یابد.

فانوس های نزدیک به حرکت پشت سر پشت سر گذاشتند. تاریک فقط در جایی دور دور، در اولین سربازخانه، آن را بر روی یک نقطه الکتریکی سفید ضعیف باد یک لامپ روشنایی چند منظوره نوسان می کند.

نگاهی به زیر جشن گرفتن، بر روی گودال های هیئت مدیره کفپوش کفپوش پوشیده شده است. Slam Slap ... کلاه کلاه ... این در حال حاضر قطرات سرد از باران در هر کت یقه است. اگر چه سرد، خام، بیمار و بدون آنها ... و به آرامی، مانند باران، فقط گودال، و بینی من:

- من نمی خواهم ... من نمی خواهم ... شکلات من! من نمی خواهم ... - Kostya ... چگونه شما نمی دهید؟ ما مادر خود را خریدم ... - به من! شکلات من آن را نخواهم داد ...

به شدت تحت بازوها، دوباره پدر - بالا و به دست خود را. تاریک، هیچ چیز دیده نمی شود. اما در رای گیری شنیده می شود - عصبانی است.

- تف انداختن. ما به خانه می رویم، کاشی شکلات مادر را می دهیم. باشه؟

شجاعت به پاشنه های شجاعت به اندازه کافی فقط برای فشار دادن از خود است:

- n-n-not ... - سپس اجازه دهید شکلات اینجا. بیا، بیا ...

چنین کاشی خوشمزه در حال حاضر در پدر است. و این چیه؟ دست بر روی آن برای نشستن بسیار راحت تر از غرق شدن در تخته های مرطوب پیاده رو، به جلو می رود، و یکی که در آن شکلات ... به نظر می رسد، بازگشت ... f-f-f-y. و کمی از زمان، جایی دور، دور از تاریکی تاریک و وحشتناک از زمین ... تف و ...

- ولی؟ - ما مادر شکلات را خریداری کردیم. اگر نمی خواهید آن را به او بدهید، هیچکس این کاشی را ندارد. و شما نیز نخواهید ... - AAAA ...

اشک های معاهده ناامید تلخ همراه با قطرات باران سرد - در صورت ...

- A-AAA ...

* * *

و این "ah-ah a" است - در سراسر زمین. با توجه به خط - به باراک خود. و در راهرو، جایی که هنوز هیچ سواد لازم وجود ندارد، توسط مستاجران خود را کاهش می یابد خود را برای ذخیره سیب زمینی و سایر سبزیجات، و تقریبا هر درب بر روی دیوار حلق آویز کردن و تخته ریزه ای برای شستن، حتی بلندتر، در صدای. .

به طوری که مادر شنیده بود. و شکست چرا بیرون رفتی؟ در حال حاضر چگونه آن را در چنین تاریکی پیدا می کنید؟ و در استخر. بلافاصله نه، شما نمی توانید پیدا کنید

- A-AAA ...

* * * در مستطیل روشن از دروازه - یک چهره ترسناک از مادر، که نزدیک تر، نزدیک تر ... و در حال حاضر کاملا نزدیک است. vrowd به شما چشم به چشم دست های گرم به خود، و در چشم، پشت عینک، یک سوال خاموش:

- چه اتفاقی افتاد، پسر؟ - A-AAA ... - چه اتفاقی برای شما افتاد، مردان؟ کلوچه چه کسی می تواند بگوید؟ - A-AAA ...

و در حال حاضر پدر، از جایی در بالا:

- چرا شما سکوت می کنید؟ شما از شما میپرسید؟ کلاه، بنابراین بگویید. خودتان صحبت کنید ... - n-n-n-not ya-aa ... t- شما دوست دارید.

- چه کسی انداخت؟ چه چیزی پرتاب کرد؟ به کجا؟ آیا امروز امکان دستیابی به شما وجود دارد؟! - n-on-on-deserted ... Sho ... Sho-collad ku ... - چه نوع شکلات؟

- ما کاشی شکلات در مواد غذایی "آبی" در Komsomolskaya خریداری شده است. توسط خود، به هر حال، انتخاب شده، Oxo-It ... و شما حاضر به دادن به شما به کلیسا! خوب، من ...

- آیا شما پرتاب کردید؟ - چی؟ اجازه دهید کروم رشد کند؟ خیار Saline Fadda-Beef. در طبقه دروغ گفتن ... هیچ کس او را نمی خورد! هیچکس. - آه، Duri-Ila سالم ...

* * * و پس از شام، انباشته شدن به خواب قبل از پوشش پتو، تغذیه و در گوش:

- فرزند پسر ...

چشم های گسترده تر و ابرو ...

- لازم بود که با پدر موافق باشیم و شکلات را به خانه برسانیم. من هنوز هم دوست دارم ... من آن را به شما داد ...

و گرم، بوی پنکیک ناخواسته خوشمزه - به گونه شما ...

نویسنده - Konstantin Kucher

منبع - springzhizni.ru.

ادامه مطلب