دزد

Anonim
دزد 19186_1

برخی از رویدادها به حافظه های با دوام حافظه می رسند. به خصوص در دوران کودکی، به خصوص درد و ناراحتی ناشی از والدین ...

زندگی چیزی را آموزش نمی دهد؟ یا هر رویداد یک درس است؟ فقط ما آن را به روش های مختلف هضم می کنیم. و برخی از رویدادها در حافظه ریشه های با دوام رشد می کنند. به خصوص در دوران کودکی، به خصوص درد و خشم ناشی از والدین. و با سن، سوالات به نظر می رسد: چرا این اتفاق افتاد؟ چرا او این کار را کرد؟ رویداد برای من چیست - یک مثال برای پیگیری یا هشدار که درد را به ارمغان می آورد؟ و هنوز - منافع من یا مجازات است؟ گاهی اوقات شما باید سالها زندگی کنید، منتظر پاسخ به این سوالات هستید.

در اینجا یک داستان است.

روز گرم تابستان تانیا در جاده می رود، یک برادر کوچک را با دست و سرگرم کننده تندرستی نگه می دارد. نسیم نور به سر می بردند تانیا در پاناما، که از آن دو خوک کوچک بور میخوابند مسخره. در روح تانیا، احساس غیر قابل توصیف شادی، شادی و رضایت از خود. آنها مدتها رویای تلاش می کنند تا طعم شکلات شکلات بزرگ را طعم کنند. اما والدین خرید نکردند، زیرا آنها خانه جدیدی را ساختند و کل حقوق و دستمزد من به مصالح ساختمانی رفتند.

و شکلات ها در یک فروشگاه روستایی در سیاهپوستان بنفش روشن فروخته شدند. دختران و دختران همسایه پول را به آب نبات داد، و آنها نمی کنند.

هورا! در حال حاضر آنها چنین چیزی را دارند. چقدر برای شادی در 7 سالگی مورد نیاز است!

خوب، اجازه دهید آن را برای دو.

خوب، اجازه دهید این باید 10 روبل را بگیرد، که روی میز شام قرار دارد.

او همه چیز را محاسبه کرد. پس از 2 روز، تولد برادر و پدربزرگ به او 1 ریخته می شود. هر سال او هر سال برای روزهای تولد و تان به روز شد. آب نبات شکلات هزینه 95 kopecks. بنابراین، هیچ چیز وحشتناک وجود ندارد، اگر تانیا یک قطعه کاغذ 10 روبل را بگیرد، آن را پایین بیاورید، و سپس روبل Vhobric را اضافه می کند و دوباره تحت چسب روی میز 10 روبل دروغ می گوید.

بنابراین آنها با برادرش موافقت کردند. طرح بزرگ!

با این افکار رنگین کمان، هنوز احساس طعم شکلات در دهان، آنها با خوشحالی از فروشگاه به سمت خانه راه می رفتند. در دستان خود، برادر یک بسته بندی خیره کننده روشن داشت، تانیا به او از بالا به پایین نگاه کرد و از لبخند خوشحال خود شدیم.

او دست خود را در جیب سارافان گرفت تا دوباره بررسی شود که پول در نقطه ای قرار دارد ... و سرماخوردگی یک موج ناخوشایند تمام بدنش را پوشانده است، او چشم هایش را به وحشت انداخت و شروع به سیگار کشیدن بر روی جیب خود کرد ... بی پول!

چنین ترسناک تانیا اولین بار در زندگی خود را تجربه کرد ... چه باید بکنید؟ شاید در فروشگاه فراموش شده؟

او برادرش را انداخت و برگشت، به اطراف راه خود را به هر سوراخ، در کنار جاده، در چمن نگاه کرد. نه، من آن را پیدا نکردم

رفتن به فروشگاه، او در اطراف گوشه رفت، جایی که آنها شکلات را با Vovka نگاه کردند ... من در اطراف نگاه کردم ... نه، من آن را پیدا نکردم.

دختر به طور کامل به یاد می آورد که فروشنده به او تسلیم شد، او را در جیب خود قرار داد. کجا می توانند بروند؟

تانیا یک بار دیگر در جاده گذشت، هر گوشه ای را جستجو می کند. پس از رسیدن به برادرش، او جیب های شورت خود را بررسی کرد، اما هیچ چیز وجود نداشت.

در حال حاضر آن را تحت پوشش ناامیدی ... چگونه می گویند مادر؟

از شادی و شادی هیچ ردیابی وجود ندارد. بقیه راه های کودکان به طور صحیح، سر را پایین می آورند. Vovka هنوز به طور کامل درک آنچه اتفاق می افتد. اما تانیا می دانست چه زمانی خواهد بود که مامان در مورد ناپدید شدن پیدا می کند.

2 روز آینده برای تانیا در ترس گذشت .... پس من از آن لحظه ای که مادرم متوجه شد، می ترسم .... و این لحظه آمد.

از هر تاثیری از شیلنگ آبیاری تانیا، همه چیز را بلند و بلندتر می کند. اما از ضربات، همانطور که از کلمه "دزد"، که مادر همراه هر اعتصابی بود، بسیار دردناک نبود.

تانیا می خواستم فریاد بزنم، همه چیز را توضیح دهم: "مامان، من یک دزد نیستم، من نمی خواستم سرقت کنم، من فقط می خواستم یک شکلات خوشمزه را با VOVA امتحان کنم، به طوری که ما یک بسته بندی روشن داشتیم، من همه را بازگردانم پول در 2 روز ... مادر، نه خلیج من، مادر ... با من صحبت کن، مامان! "

اما تانیا تنها شنید:

Torivka، دختر من Torivka، به عنوان شما قصد ندارید من را ناامید کنید!

سپس 2 هفته دیگر تانیا در شلوارها گرم شد، زیرا او نمی توانست قبل از دوست دخترش با پاهای خود در کبودی به نظر برسد .... و شرمنده بود که او بدون تقاضا پول گرفت، زیرا چه اتفاقی افتاد، آن را "شرم" نامید. .. من برای کبودی خجالت می کشم ... .. او نیز صدمه می زند، آن را صدمه می زند که مادر به او گوش نمی دهد ... من من را ببخش ... این برای کلمه "دزد" دردناک است، که در حال حاضر نیست بیرون بیایید از سرش بیرون بیایید

این خاطرات از Tatiana Nikolaevna در سر در طول چند ثانیه، در حالی که او به چشم دخترش نگاه کرد، پر از همان ترسناک ......

چند ساعت قبل از اینکه خانه یک تماس تلفنی وجود داشته باشد:

- Tatyana Nikolaevna؟ - یک صدا در گوشی وجود داشت.

- بله، من گوش می دهم

- شما در مورد Galina Semenovna نگران هستید، واقعیت این است که دختر شما اولگا کودکان را از کلاس های دیگر با آب نبات درمان کرده است. شما می دانید کجا پول برای آن دارید؟ به نظر می رسد که او از شما سرقت خواهد کرد و وظیفه من به شما در مورد آن هشدار خواهد داد. شما باید اقدام کنید - به شدت معلم کلاس را بیان کرد.

برای تانیا، شگفتی بود. دخترش پول را سرقت می کند؟ به منظور تغذیه کل مدرسه با آب نبات؟

- بله، من با آن برخورد خواهم کرد. با تشکر از شما برای تماس، Galina Semenovna - آرام به تانیا پاسخ داد و تلفن را قرار داد.

او در اطراف اتاق ها عبور می کرد، او واقعا متوجه شد که گلدان ها، جایی که شوهر یک قطعه را پرتاب کرد، خالی بود. بنابراین، دختر واقعا بدون تقاضا پول گرفت ....

Tame از انتظار یک کودک در خانه خسته شد و او آمد تا او را بیرون بیاورد. چند دقیقه بعد او یک دختر را دید. دختر به آرامی رفت، با دو نوار طولانی تیره و یک نمونه کارها سنگین پشت پشت او. نزدیک به خانه، به نظر می رسید که او همه را به پایین تر و کندتر می برد، به دنبال مستقیما در مقابل او بود .... و چشمان او پر از وحشت بود ..

تانیا در سکوت به خانه رفت، اولیا وارد او شد.

"الیا، بیایید صحبت کنیم، یک زن گفت صدای آرام آرام.

دختر در صدای مادر سختگیرانه، خشم یا تحریک و کمی آرام نیست.

آنها در آشپزخانه نشسته اند.

- من معلم را صدا زدم و به همه چیز گفتم. به من بگویید کجا پول گرفتم و چرا؟

"مادر، بچه ها فقط آب نبات را می خواستند، آنها آنها را نمی برند." - او دختر را نگاه کرد. - و آنها می خواستند من فکر کردم که اگر آنها فقط در گلدان ها دروغ می گوییم، پول زیادی در خانه داشته باشیم و اگر بچه ها را با شیرینی ها کمی بپوشانید، هیچ چیز وحشتناکی نخواهد داشت. ما پول زیادی داریم؟ آیا می توانیم آب نبات را بخریم؟ لطفا مادر، من را سرزنش نکن، مجازات نکن من دیگر نخواهم بود.

در چشم OLI، اشک چت کرد.

تانیا به او نزدیک شد، او را محکم کرد.

- آرام کردن، دختر. من شما را سرزنش نخواهم کرد اما بیایید موافق باشیم که دفعه بعد شما نیاز به خرید چیزی برای خود یا کسی دارید، قطعا آن را با من بحث می کنید. باشه؟

- من مادران را قول می دهم

روز بعد، تانا دوباره یک معلم را با خشم در مورد این واقعیت که کودک مجازات نبود و سرقت را تشویق می کند، خواند، و چه نوع آموزش و پرورش این است؟! اما تانیا به کلمات معلم بی تفاوت بود.

او فقط دخترش را دوست داشت، زیرا او می توانست ... فقط نمی خواست او را سرزنش کند، نقطه را نمی بیند. و تانیا با شگفتی احساس کرد که درد و توهین، که تمام زندگی خود را همراهی می کند، به تدریج قلب او را ترک می کند ... به طوری که او در نهایت منتظر پاسخ بود.

چگونه او اکنون انجام می شود، این رویداد در دوران کودکی نیست؟

این بود: خوب یا مجازات؟ مثال یا هشدار؟

ادامه مطلب