چه مادربزرگ را در قلب می پوشاند؟ قسمت 2

Anonim
چه مادربزرگ را در قلب می پوشاند؟ قسمت 2 18885_1
چه مادربزرگ را در قلب می پوشاند؟ قسمت 2 عکس: سپرده های سپرده گذاری

این واقعیت که مادربزرگ والرا واقعا همه مشکلات را می دانست که چگونه راه صلح آمیز را حل کند، STAS بار دیگر از روز بعد از سه سالگی متقاعد شد، زمانی که آنها با والرک به فروشگاه رفتند.

به ابتدای داستان بروید

لازم به خرید چیزی بود که از آن استفاده می شد: یک جفت پنیر ذوب شده و گرم از دو صد شکایت برای Aleceptina Sergeyevna، که نام والرریک بلافاصله فراموش کرده است، به محض اینکه او پشت دروازه بود و یک مارمولک خاکستری قهوه ای را دیدم چمن.

STAS همچنین توانستد یک دم تیز از مارمولک را متوجه شود، بنابراین ده دقیقه آنها ناموفق بود تا او را در چمن ضخیم و در نزدیکی حصار چوبی پیدا کند، که فقط در آن محل مجاور خانه بود. پس از هر دو، بی فایده از تلاش های خود را درک کردند، آنها به سمت SELM حرکت کردند.

در این زمان، آنها را در یک سیاهپوست سیاه و سفید، که در مقابل خرس زندگی می کردند، که در روستای به طور انحصاری در فصل کشور ظاهر شد، گذشته بود. از آنجا که Mishke تقریبا چهارده سال بوده است، اما او به تمام شانزده سالگی نگاه کرد، او در جاده های روستایی در حال رشد و دود قدیمی قدیمی بود که او را از پدربزرگش گرفت.

دیدن این، STAS با والریک، بدون ادعا، پس از ماشین Flushing-Taut عجله کرد و در حال اجرا بود تا از خرس بخواهد حداقل کمی به آنها سوار شود. اما یک خرس، به نظر می رسد که به نظر می رسد در ابتدا کاهش یافته است، به طور غیر منتظره از مکان به طور ناگهانی بیرون آمد، در بچه ها از دودکش، باشگاه های بزرگ از دود اندازه که بنزین بویایی پرواز کرد.

از این، STAS با والرک اولین سرفه بود، و سپس، در حالی که آنها به فروشگاه رفتند، چشم چشم، که از تماس با دود نیز بود، زیبا بود.

هیچ کس در فروشگاه به مناسبت روز گرم نبود. والریک دو بار خام را در یک بسته بندی درخشان گرفت و شروع به نگاه کردن به آب نبات کرد، به طوری که به شدت به یاد داشته باشید که یکی از آنها از او خواسته بود که آلتنا سرگوانا را بخرد.

- برخی از گل های زرد، "والریک تحت بینی خود را زمزمه کرد، و یا شاید نه با زرد ... و شاید آن گل نبود، بلکه فقط یک نام برای برخی از گل ها بود. در عوض، در مورد گل.

بنابراین، مبهم، اما نه به هیچ چیز و نه فکر کردن، والرک بسته بندی شیرینی ها را به صلاحدید خود را انتخاب کرد، اما او دو جویدن و یک دوست دیگر را خریداری کرد.

STAS، استقرار جویدن، ابتدا بوی توت فرنگی و موز را به خودم بویید، و سپس کل را در دهان خود قرار داد، در حالی که فکر می کرد که او یک آدامس را خریداری نمی کند، زیرا، به نظر او، "هدر دادن پول" بود.

"گوش دادن،" او برای شیب پیراهن، والریک حرکت کرد، "اگر شما این آب نبات را به ارمغان بیاورد، شما را سرزنش نخواهید کرد."

اما وراریک چیزی را جواب داد، او فقط سرش را تکان داد و دستش را تکان داد: آنها می گویند، شما در مورد شیرینی هر کس دیگری صحبت می کنید، آدامس و سکوت را سرخ کنید!

در اینجا، stas به یاد می آورد که آدامس جویدن در بسته بندی صورتی آنها نیز خریداری شده، بدون اجازه، و به دلایلی به نحوی از چنین اقدامات پیشرو دوستانه خفه شده است. والرک همچنین به یک گام گسترده ای به خانه رفت و یک بسته پلی اتیلن نیمه خالی را تکان داد، که در آن هیچ چیز جز پنیر و آب نبات ها وجود نداشت، و ظاهرا در مورد چیزی فکر نکردید و از چیزی نترسید.

هنگامی که آنها از غرفه عبور کردند، جایی که، زبان خود را از بین برد، ولاریک رویای Vesta، Valerik به نظر می رسید ایده درمان سگ شیرین بود. در حالی که آنها بسته را خراب کردند، در حالی که Valerique یک آب نبات را باز کرد، همه چیز نگرانی را نگرانی نداشت که بدون اجازه تسلیم را صرف کرد، و آب نبات در همه ...

- باب! - رفتن به خانه، Valerik به طور مستقیم از آستانه فریاد زد. - ما آمدیم

آلتنا سرگئیوینا، که در آشپزخانه بود، بلافاصله به لبخند زد:

- آنها آمدند، طلا من، خوب، دست های خود را بشویید، در حال حاضر Compotika تازه به شما است.

"باب"، والریک به طور معمول او را قطع کرد، "و ما به شما به نظر می رسد، نه آن آب نبات." من فراموش کرده ام که من پرسیدم و خریدم، که دوست داشتم.

- پس چی؟ - آلفینا سرگئیوینا شگفت زده شد. - چه چیزی خریداری شد، سپس خوب بود.

در حالی که Valerik با STAS در نزدیکی مرد خالی از سکنه تدریس شد، به شدت به درخت بوق گره خورده بود، والریک، هنوز هم جویدن آدامس، فریاد زد:

- BAB، و ما هنوز هم در حال عبور از آدامس خرید خرید!

و سپس آن را به تعجب است.

او می گوید، به جای اینکه یک نوه را بچرخاند، به عنوان مادربزرگش، او می گوید، همه چیز را طبق اصل "آنچه که من می خواهم، پس از آن و اسپارو"، او را به سر برد و، همانطور که همیشه آن را انجام داد:

- خوب، خوب انجام شده است. چرا به من در مورد آن بگویید؟ خرید - و خرید ...

STAS مسدود شد، زیرا او برای چنین هزینه های اضافی "در برنامه کامل" می رود، اما دیدن این که آلفینا سرگئیوینا از خانه بیرون آمد و به سمت کبوتر مرغ با یک گلدان بزرگ از صبحانه کاشی رفت، او به سرعت دست خود را پاک کرد حوله شگفت زده شد زمزمه:

- و من فکر کردم او شما را سرزنش می کند ...

"بله، او نمی داند که چگونه والریک به زمزمه پاسخ داد،" شما گفت. چه چیزی همه چیز را باور نمی کنید؟ بیایید در حال حاضر یک کمپوت را بنوشیم، فراموش کرده ایم که ما در تراس دو لیوان بزرگتر قرار گرفتیم؟

STAS، چشم ها را در جهت کوک مرغ، جایی که آلفتین سرگئیوینا به جوجه ها تغذیه کرد، فکر کرد که از آنجایی که او به راحتی با مردم صحبت می کرد (و حتی با جوجه ها، به طور مداوم آنها را "زیبایی" می خواند)، به این معنی است که تمام عمر او همان آسان و آرام بود. و او، این زندگی، همیشه توسط مادربزرگ والرا لبخند زد، چگونه آنها را در خورشید درخشان از آسمان لبخند زد. چطوری؟ پس از همه، با استانداردهای او، او همیشه تنها کلمات "خوب" مانند "طلایی"، "آفتاب"، "huskies"، "عزیز من" استفاده کرد. به نظر می رسید که او چیز دیگری را نمی دانست.

STAS، اگر چه او از کلاس دوم فارغ التحصیل شد، اما هنوز هم هنوز هم بسیار کوچک بود و نمی دانستید که چقدر باید آن را زنده نگه داشت. Sergeyevna همیشه در خلق و خوی خوب باقی بماند. بزرگسالان به سختی می توانند با او چنین اسرارهایی را که نمی توانند با بچه های کوچک بدانند، به اشتراک بگذارند.

بنابراین، STAS نمی دانستند و نمی دانستند که سرنوشت همیشه توسط آکاوینا سرگئیوینا بود، و گاهی اوقات مجبور شدم او را در زندگی بشنوم نه در همه این کلمات که او اغلب اظهار داشت و به همه خانوار و همسایگانش عادت کرده اند .

stas هیچ چیز در مورد این واقعیت را نمی دانست که در طول آتش در پالایشگاه، جایی که آلفینا سرگئیوینا پس از پایان مدرسه فنی کار می کرد، او سوزان شدید تنفس را دریافت کرد. همانطور که برای مدت طولانی او در بیمارستان بود، که پزشکان به سختی او را ترک کردند، هنوز هم خیلی جوان بودند.

به عنوان یک پسر بعد متولد شده در او - پدر آینده والرک - معلوم شد بسیار ضعیف است. به عنوان بستگان زمزمه پشت پشت او، نگاه کردن به نوزاد بیمار: "نه یک مستاجر"، و در عین حال آنها سکوت سر خود را سوق داد. و او، بدون اعتقاد به این کلمات و امید به تنها به خوبی، او را حفظ کرد، در شب با شوهرش خوابید. به عنوان کل حقوق خود را گاهی اوقات به پزشکی برای یک پسر رفت، به طور مداوم بیمار، اما باقی مانده برای مادر، بنابراین بومی ...

و سپس آنها خانه را با آنها سوزاندند، و به عنوان یک دود نفس در طول آتش سوزی، عوارض جدی بازگشت. و دوباره بیمارستان، بیمارستان، بیمارستان ...

در حال حاضر پس از آن، زمانی که پسر رشد کرده بود، او مجبور شد خیابان های شهر رول را تغییر دهد، اما از لحاظ زیست محیطی، پاک ترین زندگی روستایی است. بنابراین او شروع به زندگی در یک خانه روستایی، که، به لطف دست های سخت و مراقبت دائمی، به راحتی تبدیل شد.

آنچه که مجبور بود آلکپتین سرگئیوینا را تحمل کند، هر شخص دیگری فقط به عنوان یک شاخه نازک شکسته می شود. اما مادربزرگ والریکا بر روی او، به عنوان اگر از کیسه، مشکلات خود را از دست ندهد، صعود نکرد. این که آیا در طبیعت، یک فرد بسیار مداوم و شاد بود، چه او از پدر و مادر خود از اصل زندگی خود آموخت - هرگز شکایت نکنید و از سرنوشت شکایت نکنید، اما او همیشه سرگرم کننده تر بود.

و تنها سال ها به نظر می رسد به ظاهر به چروک هایش بر روی صورت اضافه شده است. بله، بر روی سر خود، موهای خاکستری بیشتر و بیشتر به هر تابستان تبدیل شد. و اخیرا، او نوعی کمری کمری ناخوشایند داشت. اما او هرگز به هیچ کس در مورد آن صحبت نکرد.

و تنها این واقعیت که همه کسانی را شنیدند که به دیدن او آمدند و زندگی می کردند، شنیدند. چه چیزی به طور مداوم شنیده و STAS، که آلتنا سرويونا به عنوان "پسر ناز" متفاوت است، به عنوان "پسر ناز" متفاوت است و یا "دستمال مرطوب من" درخواست تجدید نظر نکرده است.

نویسنده - Magdalina Gross

منبع - springzhizni.ru.

ادامه مطلب