"با قاشق ها رشد نکنید"

Anonim

داخل من کثیف خانه لعنتی ...

هنگامی که یک کودک نمی تواند برای مدت طولانی بخوابد و در نهایت به خواب می رود، به نظر می رسد صداها به نظر می رسد ناامید کننده است. شوهر ریش خود را با صدای بلند خراشیده می کند، و آفتاب پشت پنجره، Solos از آلبوم Ded Metal، فریاد می زند. اما روزهایی وجود دارد که اپرا با عنوان کار واقعا در حال تبدیل شدن به اطراف "هاها است، او در نهایت یک کودک را گذاشت، یک پگروم را ساخت." یک روز چنین خیلی زود نبود.

ما به روستا وارد شدیم تا بستگان را ببندیم، از بین رفته در بینی. کمی، اگر بنابراین، من واقعا آن را خیلی دوست نداشتم و به دنبال همه چیز بود، به طوری که همه چیز را از اینجا تخلیه کرد: همیشه به کالسکه صعود کرد و انگشت خود را نشان داد: "آنجا!"، تلاش برای پیدا کردن راه خانه. ما باید MadMoiselle را به دلیل: ما دو بار به نوبت برسیم. من متاسفم برای من، و من در حال حاضر فکر کردم به تفکیک در کل تقاطع ...

اما در برخی موارد او سرانجام خوابید، و تصمیم گرفتم در اطراف روستا راه بروم: پس از همه، هنگامی که کالسکه حرکت می کند، بهتر خوابید. شاید آن را محدود کند و به کشیش محلی وفادار خواهد بود؟

بنابراین، در روستای هر حیاط یک سگ وجود داشت. یا دو. گاهی اوقات حتی سه. این تله مانند کور الکلی در معرض آماتور در یک دفع بازسازی است. چند بار گاو به طور عمده بود. این "Muuuu" او است به نظر می رسد مانند یک تلفن ارتعاشی، که در یک کاسه قرار داده شده است، و سپس ظرافت یک فرد خواب زیر بالش. غازها من بلافاصله فهمیدم که آنها یک سولویست داشتند: او قبلا سرش را تردید کرده بود، ظاهرا کسی یک قاتل را پرتاب کرد، که به دنبال پیروان (یعنی من) بود که لازم بود که آن را به آن متصل کنیم، و سپس همه چیز متصل شد.

گله ای از دانش آموزان در لباس های فریبنده پرواز می کند. نه تنها آنها را مانند دریچه های دریایی مانند دریاچه های دریایی، بلکه با موسیقی شیتان، البته با صدای بلند به شما می کشند. من هوشمندانه لب ها را فشار می دهم و به شدت نگاه می کنم. هر مرد بالغ متوجه خواهد شد که این یک راه ظریف است که بگوید: "خاموش کردن فاک"، اما آیا یادداشت می کند. من نوامبر این شرکت "Yykhya" را سرفه کردم و ابرو را افزایش دادم: موسیقی تنها در اطراف نوبت قرار گرفت. نه، این نسل از بین نمی رود

و در این Kaldir-Uladir، من در حال حاضر در خیابان، در پایان خانه، که در آن چای، که در آن چای با اسطوخدوس، مکالمات معنوی و کلکرهای خانگی اسپین، مانند اینجا ... چگونه من را به من کلاسیک از بازاریابی روستایی فکر می کنم: Pibika با صدای بلند و شکسته یک کامیون را با نهال، برومس و بانک های سه لیتری حمل می کند. درون من خانه لعنتی کثیف من از راه دور تا هماهنگی و صندلی های خاردار، برای من - PI-Biiiiype. لی لرزش، من یک رحم هستم، Pebibyp بی وقفه است.

و اینجا من در ویکت هستم لی مسالمت آمیز sniffs، و من همه با صداها مانند گزنه فوت کردم. چای را با اسطوخودوس بریزید و با قاشق، Tsshsh بچرخید!

ادامه مطلب