Brinday، و یا چگونه به شکست pedpractic؟

Anonim
Brinday، و یا چگونه به شکست pedpractic؟ 17102_1
Brinday، و یا چگونه به شکست pedpractic؟ عکس: PathDoc، ShutTerstock.com

تعداد کمی از ما پس از آنکه دانشگاه در مدرسه کار می کرد، و به همین دلیل اکثر دانش آموزان به عمل آموزشی با یک اسرار نور ارتباط دارند - "کسب و کار سلطنتی"! و در سال چهارم، هر کس مجبور بود "Matchast" را یاد بگیرد و روش تدریس زبان و ادبیات روسی را انجام دهد، اما همچنین برای انجام درس تحت نظارت بهترین معلمان شهر N - در مورد این داستان از زندگی .

من و دوست دخترم یک فیلوئولوژی منحصر به فرد کاریزماتیک داشتم که تمام کارآموزان را به عنوان فرزندان غیر منطقی مورد بررسی قرار داد. همانطور که معلوم شد، او حق بود!

مربی ما نه تنها اسرار مهارت های آموزشی را با ما به اشتراک گذاشت - او سعی کرد ما را به فرهنگ و ادغام به پیوند محلی بفرستد، با این حال، هر دو ناموفق: من هرگز آموخته ام به تشخیص استادل از Sandyzkis، تحسین نئورئالیسم ایتالیایی و حمایت از بازار در Dusovka روشنفکر محلی. فرم اصلی جلسات ما حزب چای بود، به دنبال آن مارگارتا هنریخوانا به ما درباره ادبیات، تئاتر و سینما گفت. ما کوکی های خشک قدیمی را گشتیم ("دوستان از Eliseevsky تحویل داده شد))، شکر از کاسه شکر عظیم نقره ای (" این Faberge! ") و پس از وظیفه ضربه زدن به فرش و یا شستشو پنجره ها استراحت. از مشکل خاص، این نبود، زیرا آپارتمان همیشه استریل بود - احتمالا مورد در اصل بود: "چه کسی کار نمی کند، او نمی خورد، او نمی خورد، یا" با یک گوسفند لباسی از کلیسا "نیست.

این بار، به طور کلی، به طور کلی، یک سفارش ساده داده شد. من مجبور شدم دارو را در دانشکده های تاریخی و فلسفی تمرین کنم و او را مارگارتا هنریخانا آوردم. معلم برای مدت طولانی و خسته کننده به من توضیح داد چرا من نمی توانم این قرص ها را به هیچ وجه از دست بدهم ("بسیار گران، بسیار نادر، بسیار نادر و حیاتی Margarita Henrykhovna!") که من خنده دار شدم. "برای آنها ما را نگه می دارند؟" - من فکر کردم، در هر آتش نشان، پنهان کردن بریدین در جیب پنهانی ژاکت، از جایی که او می تواند این جعبه را با مشکل بزرگ بیرون بکشد.

از دست دادن در پانزده دقیقه یافت شد، زمانی که من به دنبال یک قبیله در Trolleybus به سفر بودم. من هنوز نمیتوانم تصور کنم که چگونه می تواند رخ دهد. من به یاد نمی آورم که رئیس Pedpraktiki به من گفت و چهره او زمانی بود که من، بازگشت به دانشکده، لبخند زدن به احمقانه، به او در مورد از دست دادن به او گفت. این، همانطور که معلوم شد، ترمز محافظتی نامیده می شود. اما من هنوز چشم دختر را به یاد می آورم، که این صحنه را تماشا می کرد. بنابراین به سگ نگاه کنید، که تراموا حرکت کرد. دختر به من نزدیک شد و گفت: "مادرم در بیمارستان کرملین کار می کند، سعی خواهم کرد تا شما را بر روی شما بشنوم."

و من آن را کردم! دو روز بعد، عذرخواهی می کند که بسته بندی جدید نیست، توضیح داد که بیمار که او آن را دریافت کرده بود، مرده بود، یک قرص کافی نبود، و من نباید چیزی داشته باشم، "من فقط چنین فردی داشتم "...

یکی از چیزهایی که من نمی توانم درک کنم: چرا از سراسر دوره، سه نفر را در عمل آموزشی قرار گرفتم؟ به نظر نمی رسد احمقانه تر باشد ...

و در مدرسه مجبور شدم کار کنم در حالی که ده سال است. اما این یک داستان کاملا متفاوت است.

نویسنده - گالینا rovapkina

منبع - springzhizni.ru.

ادامه مطلب