فرزند پسر

Anonim
فرزند پسر 16368_1

Vasya تنها نه ساله است، اما به نظر من همیشه ...

بسیاری می توانند دوست داشته باشند، اما آنها به همه داده نمی شوند. شناخت عالی در عشق به پسر از باور نکردنی با استعداد Ekaterina Fedorova.

Vasya فقط نه سال سن دارد، اما به نظر می رسد که او همیشه بود. من خودم را در سن او به یاد می آورم، کاملا متفاوت بودم، ما او را دوست نداریم. من فکر نکردم، از چنین کلمات بالغ استفاده نکردم. من به من رخ ندادم که اکنون وازیا را می گیرم.

هنگامی که قورباغه یک رابطه با خرس اسباب بازی را تکان داد، Vasya شروع به پرسیدن از من به "خرید لوی یک زن". البته، من به طور قطعی رد شدم

Vasya از بین بردن:

- مامان، وضعیت را می بینید: قورباغه مجبور است با یک موضوع بی جان ازدواج کند! او نیاز به چند برابر دارد، او به کودکان نیاز دارد!

من گفتم که پرورش فرقه ها یک درس برای متخصصان است، ما مقابله نخواهیم کرد.

سپس Vasya پیشنهاد کرد:

- اجازه دادن به خرید اجازه دهید آنها زندگی کنند، بدون کودکان ...

***

اگر او شام را که توسط من آماده می شود را دوست ندارد، او راه را برای اطلاع از این به عنوان یک راه ظریف پیدا می کند:

- مامان، چرا نخود سبز سبزیجات می شود؟

- MMM ... چون سبزیجات است؟

- این یک سبزی نیست این جهنم است!

***

روز دیگر، Jorgos به او کراوات خود را در bunnies، که سی سال پیش پدر و مادرش به او داد. Vasya او را با شور و شوق غیر منتظره گرفت. او تمام صبح را در لباس خواب با یک کراوات گذراند، سپس لباس را به یک فرم ورزشی تغییر داد، در بالای آن یک کراوات دوباره ظاهر شد.

- چه می خواهید به پدربزرگ بروید؟

"بله، واسیا پاسخ داد. - چون من ظریف هستم!

Fasciating Fashion، Vasya تجدید نظر از کمد لباس پدربزرگ و بازگشت به خانه با یک کراوات - "پروانه".

- چی بیشتر دوست داری؟ - از من پرسید.

"خوب ..." پروانه "، البته، دیدنی تر،" من فکر می کنم فکر می کنم.

- باشه. - پاسخ Vasya - من یک پروانه را پوشیدم. فقط ... با پیراهن لازم است.

لباس پوشیدنی در پیراهن و شلوار جین. او یک بیل را گرفت و رفت تا گودال های وحشی را برای باغ خانه بکشید.

"شما به" پروانه "می روید؟" - به او می گویم.

- آره. از آنجا که من هوشمند هستم!

***

من به تازگی از من پرسیدم که چرا قورباغه به نظر می رسید.

- از آنجا که پدر و مادر او pugs هستند. همانطور که مثل من و پدر و او نگاه می کنید.

- من مثل تو نیستم! - اعتراض Vasya

- چه کسی دوست داری؟

- من مثل یک پدربزرگ نگاه می کنم ...

خوب، به هر حال. حداقل چیزی مشترک با پسر من این است: من نیز به عنوان یک پدربزرگ نگاه می کنم!

ادامه مطلب