"در 40، همه چیز تازه شروع شده است." داستان زندگی در مورد یک مرد که بسیار نگران کار بود

Anonim

زمان با سرعت نور پرواز می کند. به نظر می رسد اخیرا ما در حیاط با دوستان بازی کردیم، به عنوان MIG گذشت، و ما عصبانی و عموی بالغ شد. مطمئنا، بسیاری از شما در دوران کودکی فکر می کردند که مردم 40 ساله به عنوان برخی از مردان قدیمی باستانی فکر می کنند، اما تماشا می کند، و ما به 40 سال نزدیکتر می شویم، ما شروع به درک می کنیم که تنها شکل در گذرنامه است تغییر کرده است، و تمایل به لذت داشتن، ملاقات با دوستان و لذت بردن از زندگی تنها تشدید شد.

ما در adme.ru اغلب در مورد سن فکر می کنیم و مشاهده داستان نویسنده دنیس Sobolev، نمی تواند آن را با خوانندگان ما به اشتراک بگذارد.

روزی که من بیش از 30 سال پیش فکر کردم. و 20 سال پیش، من نیز فکر کردم. و 10 سال پیش دیگر فکر نکرد. ترسناک. 40. به دلایلی، در 10 سال، من فکر کردم که به نظر می رسید که 40 سال دیگر از جهان بود که هزاران نفر از پاروسکوپ ها، و به طور کلی این اتفاق نمی افتد. مردم 40 ساله به نظر می رسید به من سوسن و سنگین، آنها نمی دانند که چگونه به خنده، شکنجه زندگی و در اصل از آخرین نیروهای اخراج می شود. 40 سالخوردگی غیرقابل برگشت، استخوان های زخم و یک دستمال کاغذی در تلویزیون است. من در مورد آن فکر کردم و خوشبختم. از آنجا که من 10 و این 40 ساله هستم؟ بله، من 40 ساله هستم!

© 54118 / Pixabay

در 15 ساله، به دنبال 40 ساله و گوش دادن به روشن شدن آنها، من به شدت فکر کردم: "خب، خوب، بگو. چند ساله هنوز در 40 سالگی باقی مانده اید؟ " چه چیزی می تواند به من آموزش دهد اگر به شکل یک کامپیوتر با هم به یکپارچه سقوط کرد؟ اگر بیشتر از کلمات از ارتباطات ما با پسران، رمز و راز برای آنها بود؟ بله، آنها قبلا چیزی را دوست دارند، احتمالا آنها نمی دانند چگونه. آیا ما، 15 ساله، مزرعه، پرشور، سر گرم! نه، من با آنها صحبت نکردم در سال 20 من با تعجب به دست با همکاران 40 ساله، با توجه به خودم، اشاره به خودم دارم که آنها خیلی قدیمی نیستند. من صادقانه تحسین و شگفتی زیبایی زیبایی زنان 40 ساله را ذکر کردم. تقریبا تمام بزرگسالان به نظر من 40 ساله به نظر می رسید. من نمی خواستم یک بزرگسال را احساس کنم. در 20 من یک کیسه جمع آوری کردم و در نووسیبیرسک زندگی کردم. یکی از چیزهایی که به من حق داد که تمام 40 ساله را در زادگاه من باقی بماند، به پایین نگاه کرد. از آنجا که من در 20 سالگی انجام دادم که آنها 40 ساله نیستند: من زندگی ام را تغییر دادم. در 25 سالگی، من سرانجام با معشوق من ازدواج کردم، که تا آن زمان به مدت 5 سال زندگی می کردم. این من را به 40 من نمی آورد، هرچند من رسما در گروه بزرگسالان به من مربوط می شود.

© lucas_blaney / pixabay

در 27 دختر من متولد شد، و من بالغ شدم. نه به معنای "من به یک روز،" این به سادگی مسئول حدود هزار بار بود. و اکنون 40 ساله مردم به من مثل بیگانگان متوقف شدند. من شروع به احساس تقریبی اجتناب ناپذیر کردم 40. 30 ساله نشدم، و من با تسکین آهسته بودم. تا 40 هنوز 10! و این شوخی نیست، شما هنوز هم نیاز به یک ده. همه افکار در مورد 40 سالگرد آینده ضخیم شده از سر. زندگی با صدای سرد جوش بود، زمانی که آن را در مورد چنین بی نظیر فکر کرد. بسیاری از چیزها برای این 10 اتفاق افتاد، من حتی موفق به تبدیل شدن به یک نویسنده شدم! حالا شما داستان های من را می خوانید و می دانید نمی دانید که این احساسات در حال حاضر در حال جوشاندن در حال حاضر بدن 40 ساله است. من تا به امروز فکر نکردم. و دیروز به طور ناگهانی متوجه شد که من 40 فردا بودم. و این لغو نیست، انتقال نیست، اعداد را بازنویسی نکنید.

© PEXELS / PIXABAY

40. بیشترین، تا 100 میلیون قطعه. من به اطراف نگاه می کنم و با تعجب نگاه می کنم که همکارانش 40 ساله خیلی قدیمی نیستند که زنان 40 ساله زیبای زیبایی، زیبایی تازه هستند، که همه ما می دانیم که چگونه می خندم، حماقت و عشق را بیشتر شاداب و دوست داشتنی گرد و غبار نسبت به 15. Razling عبارت "در 40 همه چیز تازه است" برای من معنی ندارد. من چیزی برای شروع پایان ندادم من الان هم اکنون افزایش می دهم عشق، توانایی شادی در تعویض، توانایی حفظ سکوت در زمان (من دروغ گفتم، من هرگز یاد گرفتم، اما من می دانم کسانی که می دانند)، دیدگاه های جهان تبدیل شده است شفاف تر شده است، و جهان خود را روشن تر است . من فکر کردم این بود که نتایج میانجی را بچرخانم. مثل، چه چیزی به 40 رسید؟ همه چیز خیلی زیاد است. خوب، اجازه دهید آنها را انجام دهند، من نمی خواهم. من نتایج من را در پایان راه به ارمغان می آورم، و در حال حاضر من فقط متوجه شدم که چگونه به درستی بروم. بنابراین، نه نگه داشتن و نه با همه در طول راه. بنابراین در حال حاضر، در حالی که شما همه اینها را می خوانید، من 40 ساله هستم. تبریک می گویم، برای سلامتی من چیزی خوب بنوشید، آرزو کنید آنچه را که می خواهید. اما به یاد داشته باشید، من 40 ساله خواهم بود.

آیا شما خود را در داستان نویسنده به رسمیت شناختید؟ ترس از سالگرد 40 ساله یا هنوز در مورد آن فکر نمی کنم؟

ادامه مطلب