من یک کودک متولد شده بودم، و من شروع به نفرت شوهرم کردم

Anonim
من یک کودک متولد شده بودم، و من شروع به نفرت شوهرم کردم 14819_1

من می خواهم درک متقابل را با شوهرم ایجاد کنم ...

منبع: پدر و مادر امروز، نویسنده کاترین فلمنگ

"من خیلی خسته هستم،" یک بار شوهرم را با ساخت یک میز آشپزخانه گفتم و با احتیاط نشسته ام. من پس از بخش سزارین هنوز صدمه دیده بودم، بچه گرسنه به طور مداوم فریاد زد، و من احساس خستگی دائمی داشتم.

شوهر پاسخ داد: "من خسته ام."

این کلمات فورا من را از خود بیرون آورد.

من احساس کردم که چگونه در گرما پرتاب شدم، و او در کنار من نشسته بود و شام را آرام نشسته بود (من باید بگویم که شام ​​خود را آماده کرده است). من بلند شدم، نمی توانستم جواب بدهم (فک های من از ولتاژ را از بین بردم).

آیا او خسته است؟ من به نحوی متوجه نشدم که قفسه سینه او متورم شده و شیر یخ زده است. من او را نمی دیدم که باند را پس از یک بخش سزارین اضطراری در شکاف بین خانهداری تغییر دهم. و این همه - در عین حال مراقبت از نوزاد ما زنده و سالم است. چگونه می تواند احساس خستگی کند؟ من، من حق بیمه از شخص خسته کننده ترین در خانه به دست آوردم !!!

من این خشم را حفظ کردم، برای او، به عنوان GEM، به عنوان سلاح، که من به طور فوق العاده ناامید در طول نزاع استفاده کردم. من ناگهان او را در فرآیند جداسازی، چه کسی و چه چیزی باید در خانه انجام دهد، به او ثابت می کند که من قوی تر هستم، زیرا من بیشتر و سخت تر کار کردم.

از حالا به بعد، من ناگهان شروع به جرم شوهرم کردم.

برکت: "آه، بچه، آنقدر زیبا خواهد بود!" Moluba به جهان در مورد شب تغییر یافت، زمانی که من می توانم دو ساعت در یک ردیف خواب، و آن را شوک واقعی برای سیستم های عصبی ما تبدیل شد. ما پدر و مادر جوان بی نظیر هورمون بودیم که احساس می کردند که گاهی اوقات آنها را برده اند، و آنها را در بر نمی گیرند. و برای برخی از دلایل پوچ، احساس کردم که باید شروع به نگه داشتن یک حساب کاربری - که امتیاز بیشتری کسب خواهد کرد. تمام وقت من ذهنی دانلود ما - شستشو، شستن ظروف، تغذیه، تغییر پوشک، تجزیه و تحلیل لباس ها، از آن کودک رشد کرده است، بازدید از دکتر، کنترل پذیرش ویتامین D، سازماندهی مجدد اول جعبه کمک های اولیه. من احساس کردم که من تقریبا تمام تکالیف خود را مشغول به کار کردم و در مورد کودک مراقبت کردم، هرچند من نمی دانم چرا من را شگفت زده کرد. این مطلقا همه دوستان بود.

یک زمان کمی گذشت، برای من به خواب رسیده بود و ما شروع به کار به طور معمول به طور معمول و سازگاری با نقش های جدید به عنوان عضو از تیپ برداشت (I) و آشپز برای پسر ما، یک گردباد کوچک فرفری.

بنابراین تا زمانی که نوزاد دوم ظاهر شد، ناگهان دو برابر پوشک، اختلال و دهان که باید تغذیه شود، دو برابر بیشتر بود. و یک شب من به نقطه جوش رسیدم. این زمستان گذشته، قبل از سپیده دم، زمانی که دختر اسهال داشت، اتفاق افتاد. من سعی کردم به نحوی خودم را کنار بگذارم، لغزش، پف کردن و حلق آویز کردن، در عین حال فرستادن سیگنال های تلهپاتی به اتاق بعدی، جایی که شوهرم خوابیده بود. من نیاز به یک پارچه، یک سطل و بسیاری از همدردی زیادی.

اما او فقط در رختخواب خود مسالمت آمیز است.

وقتی که من به صبح گفتم که چه اتفاقی افتاد، متهم به درخواست اینکه چرا او به من کمک نکرد، پاسخ داد: "شما نمی پرسید".

خشم آرام من را پر کرد

هنگامی که من لیندی لازاروس، یک خانواده خانوادگی و فرزندان را نام بردم، او را متقاعد کرد که وقتی یک کودک (یا دو نفر) داشته باشد، من را متقاعد کرد - این طبیعی است: "این تغییرات بسیار بزرگی برای والدین است. کودکان نیاز به قدرت زیادی دارند و توجه، و شما زمان کمتری برای خواب، جنس و یکدیگر دارید. "

هنگامی که من به او در مورد پرونده اسهال گفتم، او پاسخ داد که طبیعی بود که من ناراحت شدم، هرچند من واقعا می دانستم که شوهرم نمیتواند افکار من را بخواند. او گفت: "و با این حال، مهم است که انتظارات خود را درک کنید تا احساس گناه نکنید."

جلوگیری. من ترجیح می دهم همه چیز را پیش از این انجام دهم تا از مشکلات جلوگیری کنم: به عنوان مثال، در روزهای یکشنبه، یک فیلم را طبخ می کنم تا در عرض یک هفته کربوهیدرات در دفتر وجود نداشته باشد. من فکر می کنم که استرس قوی تر از من نیست. اما هنگامی که به شوهرش درباره انتظاراتش می گوید و از یک نزاع اجتناب می کند، ترجیح می دهم سکوت کنم. من احساس می کنم که پس از 18 سال زندگی با هم، او باید دقیقا همان چیزی را که من می خواهم و منتظر او هستم، بدانم. و گاهی اوقات آن را واقعا مدیریت کرد.

و همچنین، من تعجب کردم که آیا راهی برای صحبت با او در مورد انتظارات من وجود دارد به طوری که به نظر نمی رسید که من دستورالعمل را به جوانترین عضو تیم می دهم؟ معلوم شد که این روش است - مهم است که در مورد نیازهای شما صحبت کنیم و انتقاد نکنید. به جای این عبارت "شما به من کمک نمی کنید، بهتر است بگوییم" من چیزهای زیادی دارم، می توانم یک بطری کودک را به شما بدهم؟ "

و صادقانه، من می دانستم که هر بار که من فقط و به وضوح از کمک کمک می کنم، خوشحالم که کمک می کنم و هرگز حاضر به انجام این کار نیستم. و او به طور مداوم از من ستایش می کند اما گاهی اوقات احساس می کنم که بیش از حد بیش از حد احساس می کنم که مغز من فقط منفی است و من فقط در مورد همه کلمات نوع را فراموش کرده ام.

من می خواهم ما را درک متقابل با شوهر ما برای انتقال این مدل رفتار به فرزندان خود (و البته برای تقویت ازدواج ما). درمانگر به من توصیه کرد که از مربیگری احساسی استفاده کنم - تکنیک والدین که به کودکان کمک می کند تا احساسات خود را شناسایی کنند. این خنده دار است که اغلب ما همدلی و همدردی در رابطه با کودکان را تجربه می کنیم، اما به طور کامل در مورد احساسات شرکای ما فراموش می شود. تمرین شامل سه مرحله است: تظاهرات فوری توجه به فردی که احساس احساسات یا احساس را تجربه می کند، تعیین این احساس و تعیین آنچه که او به ظاهر او منجر شد.

در حال حاضر، زمانی که من می شنوم که شوهر خسته است (او نمی ترسد دوباره آن را با صدای بلند تلفظ کند)، من خودم را مجبور به اعتراف می کنم که او واقعا می تواند خسته شود. من در حال تلاش برای نشان دادن همدلی هستم وقتی که او در مورد چیزهایی که می تواند او را تثبیت کند، تمام وقت بر روی پاها، درد مزمن زانو و البته به رسمیت شناختن اینکه من به من کمک بزرگی در کودکان ارائه می دهم.

مهم است که به یاد داشته باشید که این سالها کوتاه مانند یک شکست موقت کوچک در طرح بزرگ چیزهاست. و من مطمئن هستم که در طول این دوره، زمانی که ما باید نیازهای مردم کوچک و زیبا را برآورده کنیم، زمانی که ما زمان و صبر و شکیبایی برای یکدیگر داریم، ارتباط بین ما و توانایی ما در همدلی را تقویت خواهیم کرد.

فرزندان ما سریعتر از ما گزارش خواهند کرد. و بعد من به این سالها نگاه خواهم کرد، پر از شبهای بی خوابی و پوشک کثیف، از طریق عینک های گل رز. و من امیدوارم، همچنان به کنار من در میز آشپزخانه نشسته، تنها توسط سال های وحشی از والدین جدا شده است؟

شوهر عزیزم و من مطمئن هستم که تا زمانی که او خسته می شود حتی بیشتر ...

ادامه مطلب