نه در مورد آدم برفی

Anonim
نه در مورد آدم برفی 14655_1

آن شب، من متی را از باغ گرفتم که در حال حاضر با قصد جامع به Sculpt یک آدم برفی ...

چنین برف آرام بر روی چنین شهر آرام سقوط کرد که مردم هدفون را خاموش کردند، کلاه ها را فیلمبرداری کردند، هود را ضخیم کردند و به این سکوت گوش دادند. او صداهای خودروها، مراحل و تنفس را رانندگی کرد. او از سرش به پاها با یک پتو کرکی از کودکان دلتنگ و آینده غیرقابل برگشت پوشانده شده است. ناامید، سکوت گرم با یک لایه ضخیم از برف چسبنده، که من می خواهم چاقو را بریزید و روی آن را ترک کنید، در زانو سقوط کنید، دستان خود را لمس کنید، در کف دست ها غرق شوید و از طریق انگشتان خود عبور کنید.

آن شب، من متی را از باغ گرفتم با قصد جامع برای ساخت یک آدم برفی. آدم برفی به سادگی توسط این سکوت و این شب مورد نیاز بود. بدون آدم برفی، آنها ناقص و تقریبا بی معنی بود.

در سکوت مبهم، ما تخته سنگ های بزرگ را بر روی زمین بازی تنها گذاشتیم. جایی بین اسلاید زنگ زده و چرخ فلک شکسته. در یک میز باستانی برای پین پنگ، که هرگز شبکه را سخت تر کرده و هیچ کس مورد استفاده قرار نگرفت.

آدم برفی بالا، رقیق و خوشحال شد. با دست از شاخه هایی که مدتها بود باید زیر برف نگاه کنید. با بینی بینی و راضی با Smirk.

- ساشا سرد با ما معلوم شد، با این حال، مادر؟

ساشا ماتیو، اسباب بازی های نادر یا شخصیت های پری داستان، به ویژه محبوب و پذیرفته شده به روح کودکان مقدس، تماس می گیرد. ساشا او قصد دارد پسرش را که متولد می شود متولد شود، متولد شد، زمانی که آنها با رویاها از مهد کودک ازدواج می کنند. بلافاصله پس از سگ و سر گربه، اما قبل از اینکه دختر متولد شود. به طور کلی برنامه های زیادی وجود دارد، اما اصلی ترین چیز این است که آنها دارای ساشا هستند.

ما با یک دوست جدید فیلمبرداری می کنیم، هنوز قلعه را برای او ساختیم، ما برای مدت طولانی روی دست Aspen کلیک می کنیم، دکمه فرار را بر روی بکه درست می کنیم.

شب و سکوت در حال حاضر با معنی پر شده است، شما می توانید به خانه با وجدان تمیز و یک رمان پایین تر بروید.

صبح روز بعد از راه به باغ ماتی، پیش از من، به ساشا احترام می گذارد. اما این نیست ...

به جای یک آدم برفی در سایت اثبات پراکنده از بی خطر دیگران - بسته بندی از چیپس و بطری های آبجو. کوه های شکسته کوه ها، از یک خائنانه از شاخه های آسپن می پوشند.

- مامان، و ساشا کجاست؟ - در چشم پسر بزرگ، براق در نور صبح، اشک. لب ها خائنانه لرزیدن، و او، کشیدن یک گردن نازک از زیر ژاکت، به چهره من با امید نگاه می کند - و ناگهان من هنوز هم ساشا را پیدا خواهم کرد. یا پیدا کردن، من جادوگر هستم

اما من نمی دانم چگونه بزرگ شود. من می توانم یک کتاب جدید زیر تخت، من می توانم برای یک صندلی ماشین، اما برای درمان در همه جا ظلم و ستم و بی رحمی - نه به من. افسوس

- به عنوان کجا؟ بعد از ظهر، من فرار کردم، البته! به نظر می رسد، همانطور که او از طریق قلعه ما سخت بود برای صعود، و همچنین او را متوقف کرد! "من ماشا با دست به سمت جنگل هستم و تا زمانی که ماترو به نظر می رسد، شاخه ای را که با دستش به دست می آید، حذف می کند. شواهد در برف به دست می آید.

- آیا همه آدم برفی فرار می کنند؟ آیا آنها یک خانه دارند؟ آنها اینجا چه کار دارند می کنند؟ چگونه جاده را حرکت داد؟

ما بی سر و صدا به باغ و داستان سحر و جادو در مورد روستای از دست رفته از آدم برفی در لبه جنگل را اختراع کردیم ...

بنابراین آسان به دست آوردن دستاوردهای دیگران نیست. بنابراین فقط برای شکستن ساخته شده توسط کار شما. از طریق اعصاب دیگران و صرف قدرت دیگران، اجازه دادن به پول دیگران و پایین آوردن غریبه ها. برای شروع باد وقت شما نیست و نه رویاهای شما. Decompredeing، پیچیده شده با پا پری افسانه و، با صدای بلند سخت تر، سکوت را از بین ببرد.

هیچ چیز برای مخالفت با این وجود ندارد. علاوه بر این، شاید یک افسانه جدید باشد. علاوه بر این، شاید یک روز جدید. علاوه بر این، شاید عشق بزرگ.

و نکته نه تنها در آدم برفی نیست، شما درک می کنید ...

ادامه مطلب