16 داستان در مورد افراد عجیب و غریب که سر آنها در حال رفتن به سوت کامل است

Anonim

چه منطقی توسط افراد خرید تا 2 سال پازل از 2000 جزئیات هدایت می شود؟ احتمالا همان فردی است که لباس های خود را برای 4 تا 5 بار در یک ردیف یا مادربزرگ، که با داروهای کودکان درمان می شود، پاک می کند. و اگر شما فکر می کنید که چنین افراد عجیب و غریب وجود ندارد، انتخاب ما ثابت خواهد کرد که این نیست.

یکی از داستانها در آستانه مجاورت و منطق غیر استاندارد، به سادگی دفتر سرمقاله Add.Ru را فتح کرد - این توییت در مورد چگونگی راه اندازی "گربه" در محل اقامت جدید است. ما امیدواریم که بقیه داستان ها از انتخاب به عنوان خلق و خوی شما مطرح شود.

  • پدر و مادرم واقعا شوهرم را دوست نداشتند، به ویژه بسیاری از مادر های مادر. پس از آموختن در مورد ثبت نام ازدواج، او حتی از طریق پدرش خواسته بود تا او را یک ماه تماس بگیرد. سپس کودکان ظاهر شدند و والدین مجبور بودند با شوهرش ارتباط برقرار کنند. شوهر یک مرد بازشدنی و شاد است، و با وجود تن از همه چیز که به او منجر شد، به راحتی با آنها ارتباط برقرار کرد و حتی به آنها در یک لحظه دشوار کمک کرد. ما در حال ساخت یک خانه، کودکان، پول، رابطه خوب است - خوب، به مدت 10 سال آمده است. شما فکر می کنید، من فکر می کنم که پسر مورد علاقه شما خواهد بود. و سپس متوجه شدم که مادرم فقط زمانی که یک دهقان عادی پیدا می شود، منتظر بمانم. © Cheschirsky / Pikabu
  • شنبه، 7:00 صبح. تقریبا هیچ کس در خیابان وجود ندارد، مردم هنوز هم می خوابند. من به حیاط می روم در خوابگاه، کسی ستون را از پنجره خارج می کند، و از آنجا به کل حیاط عطسه کردن آهنگ: "سکوت من می خواهم! سکوت! " © mitrich76 / pikabu
  • من کیسه های زنان را به فروش می رسانم هنگامی که یک زن به من آمد و جزئیات مدل را که می خواهد توضیح داد. من به او پاسخ می دهم که ما چنین کیسه ای نداریم. "اما من می خواهم آن را بخرم!" او اصرار دارد ما برای مدت طولانی بحث کردیم و در نهایت قدرت بیش از حد بود. من از او می خواهم: "از کجا این مدل را دیدید؟" پاسخ به پایان رسید: "من از او رویایم." © Galina Arsenyuk / فیس بوک

16 داستان در مورد افراد عجیب و غریب که سر آنها در حال رفتن به سوت کامل است 13783_1
© depositphotos.com

  • هنگامی که من در کالج تحصیل کردم، من یک همسایه در یک اتاق داشتم، که فکر کرد که لباس های شستشو را در هر حالت ماشین لباسشویی شستشو داده بود. ماشین ما دارای حالت شستشو ظریف، و همچنین "پنبه"، "شستشو"، حالت چرخش و دیگران است. بنابراین، یک همسایه همیشه شکایت کرد که شستن او تمام ابدی را اشغال می کند و در واقع او توسط لباس های مشابه برای 4 تا 5 بار در یک ردیف پاک شده است. © saplever_or_later / reddit
  • بانک نیاز به پرداخت 100 هزار پول نقد داشت. من به صندوق می روم، می گویم: - من نیاز به 100 هزار پول نقد دارم. لطفا پول را بپذیرید "خوب،" دختر می گوید، "گذرنامه را ارائه می دهد. و هیچ پاسپورت با خودتان وجود ندارد ... خوب، این اتفاق می افتد. یک عکس از پاسپورت وجود دارد، اما مناسب نیست. - و این ممکن است، - من می گویم، - برای ساخت 6 بار 15 هزار و 1 بار - 10 هزار، به طوری که آن را معلوم شد 100 هزار، اما پرداخت های کسری؟ - شما می توانید، - می گوید. به خدا، به عنوان اگر شما بازی را بازی و پیدا کردن اشکالات. © Bushkander / Pikabu
  • هواپیما به زمین می رود این در حال حاضر به طور کامل کم است، هر کس بسته شده است، از جمله شرکت کنندگان پرواز، و در اینجا یک Topot با صدای بلند است - یک زن از طریق راهرو اجرا می شود. Stewardess: "زن، چه اتفاقی افتاد؟ جای خود را بیاورید. " و او: "من اینجا هستم." خنده در کل هواپیما بود. © ناتالیا Astakhova / فیس بوک
  • عجیب ترین فرد من تا به حال ملاقات کرد، فرانکی - عمو دوست من بود. به نحوی ما به عنوان یک دوست در شرکت بیمه پدرش کار کردیم و عمو فرانکی آمد و به کامپیوتر فرستاد و برای ارسال یک پیام به ایمیل فرستاد. و هنگامی که لازم بود یک نماد @ به نام گیرنده اضافه شود، او از نحوه انجام این کار خواسته بود. من به او گفتم که کلید Shift را ببندید و شماره را فشار دهید. او با شگفتی غیر قابل توصیف پرسید: "آیا عنوان شکل 2 نیست؟" © jimmy6times / reddit

16 داستان در مورد افراد عجیب و غریب که سر آنها در حال رفتن به سوت کامل است 13783_2
© livotovas / توییتر

  • به دفتر ما به نحوی به ثمر رساند، فروشنده لباس های کاپرون را به دست آورد و تصمیم گرفت که کیفیت فوق العاده خود را نشان دهد. در ابتدا او دیوانه با یک چاقو سنگین بود. سپس او خود را در همان زمان کشیده و همکار من در سر خود را برای نشان دادن اندازه خود را. همکار شوکه شده از Pantyhomets آزاد شد و جامعه آنها را ترک کرد. و در اینجا مشتری ما وارد شد احتمالا، او در زندگی به سرعت فرار نکرد: یک مرد با جوراب شلواری سیاه بر روی سر خود و یک چاقو سنگین - یک عینک برای ضعف قلب نیست. © Anna Limerick / فیس بوک
  • همسر تصمیم گرفت که روی رژیم بگذارد. پس از مرتب کردن یک روز تخلیه، تمام روزه آب جوش آب جوش بلوند را خورد. به شام ​​در حال حاضر شروع به سوگند. و زمان حدود 23:00 است. یک نگاه ترد و سوال بدون پاسخ است: "و پس از 12 - روز بعد است؟" منطق روی حیله و تزویر او را دوست دارد. © "Overheard" / IDEER
  • من 6 سال پیش توسط قطار از آمستردام به پراگ رفتم. با من در کوپه، یک زن و شوهر از نیویورک ها وجود داشت که به سفر عروسی رفتند. بچه های ناز، لبخند و باز کردن. بدنجس و کارد و چنگال در ماشین داده شد، اما آنها مودبانه حاضر شدند، گفتند که آنها همه چیز را با آنها داشتند. مرد جوان در همان زمان به من یک تن توطئه گر به من گفت که آنها لباس زیر را شکست می دهند، آنها می گویند، روشن نیست که چگونه آن را ضد عفونی کننده است. در آن لحظه تصمیم گرفتیم غذا بخوریم. این پسر نوعی از Dragee خورد، و - در اینجا کافی نیست - یکی از آنها از دستان خود را از دست داد و به طبقه افتاد. و پس از آن او آرام این آب نبات را از طبقه بالا آورد، در دهان خود پرتاب کرد و همچنان به خوردن چیزی مانند هیچ چیز ادامه داد. © jerry15 / pikabu

16 داستان در مورد افراد عجیب و غریب که سر آنها در حال رفتن به سوت کامل است 13783_3
© depositphotos.com

  • دوست من را به بازدید از کافه در کراکوف بر اساس هری پاتر. من آن را در Google Maps یافتم و متوجه شدم که تا ساعت 22:00 کار خواهد کرد. سه نفری ما 20:30 آنجا رفتیم. تاریک بود، باران بود. آنها به محل رفتند ... و چیزی پیدا نکردند. مردم از فروشگاه های اطراف حتی درباره او شنیدند. ما قبلا تصمیم گرفته ایم که کافه بسته شده باشد، اما پس از آن یکی از مغازه ها را دیدم که یک جادوگر را در جارو می برد. کنجکاوی متحرک، ما وارد داخل شد. کار تعمیرات وجود داشت، و در پایان یک مرده بود. ما با ناراحتی برگشتیم، اما در اینجا آنها مراحل را به سمت پایین هدایت کردند. در نهایت، ما یک کافه را پیدا کردیم. ما خوشحال بودیم من به دختر در پذیرش شکایت کردم: "نشانه های کافی نیست. ما به سختی کافه خود را پیدا کردیم. " و او پاسخ داد: "این برای MAGLS نیست." [آوال ها در کتاب های هری پاتر، افرادی هستند که از توانایی های جادویی محروم هستند. - تقریبا add.ru. © Piyush Lahoti / Quora
  • مادر بزرگ، 78 ساله تماس می گیرد. شکایت می کند که درجه حرارت بالا نگهداری می شود و داروها کمک نمی کنند. خواسته شد چیزی بخرد و به ارمغان آورد. من بلافاصله بلند شدم و داروخانه را قرار دادم من با داروها به مادربزرگ می آیم و بپرسید: "چه چیزی نوشیدنی کردی که به هیچ وجه کمک نکرد؟" و او مواد مخدر را برای کودکان تا 3 سال می کشد، که او از نوه بود ... من می گویم: "مادربزرگ، آنها برای سن مناسب نیستند، بنابراین آنها کمک نمی کنند!" و او: "اوه، پسر، از جایی که آنها می توانند بدانند چه مدت من هستم؟" © "Overheard" / IDEER
  • من با یک دختر کار کردم که رابطه بسیار سمی با دوست پسر او داشت. اما او سعی کرد کودک را از او درک کند، همانطور که فکر می کرد زمانی که آنها یک کودک داشتند، کار خود را پیدا می کرد و همچنین برای آپارتمان پرداخت می کرد. در نهایت، او توانست باردار شود و او را پرتاب کرد. © booger-burger69 / reddit

16 داستان در مورد افراد عجیب و غریب که سر آنها در حال رفتن به سوت کامل است 13783_4
© Lenand ** Leny / توییتر

  • او به عنوان یک مشاور فروشنده در یک فروشگاه کودکان کار می کرد. یک روز من می بینم که چگونه یک زن جوان یک هدیه را به یک کودک انتخاب می کند. مرد یک نگاه جدی گرفتن پازل برای 2000 قطعه: - لودا، بیایید آن را خریداری کنیم. - زخم؟ داشا یک سال و نیم! - بنابراین ما خودمان. - او اسکیت می کند که ما آن را جمع آوری می کنیم؟! - در توالت. او هنوز هم می رود تا زمانی که ترس است. چه زمانی گذشت، و من سعی می کنم تصور کنم که چگونه آنها را در توالت جمع آوری می کنند، زیرا آنها این پازل را خریداری کردند. © "Overheard" / VK
  • در کار من مدیر Roxan بود، که این موقعیت را تنها دریافت کرد، زیرا پدرش صاحب رستوران بود. راکانا با ظاهر او وسواس شد - و هیچ چیز دیگری. او اغلب موهایش را سفید کرد و سپس تعجب کرد که چه اتفاقی افتاده است. و هنگامی که او با همکار من به ما گفت، که جراحی پلاستیک را بر روی بینی انجام داد، به طوری که کودکان آینده او با همان چیزی که او تا به حال رشد نکرده بود رشد نکنند. او شوخی نکرد همکار من با یک همکار و تصمیم گرفت حتی به او توضیح نداد. © Adastria / Reddit
  • در 2 هفته اول در بانک، هر روز وام را متقاعد کرد، و پس از آن زمانی که من نیمی از روز داشتم، آنها حاضر شدند. من به خانه شرارت می روم، من از همان بانک می روم و متقاعد می شوم که وام بگیرم. و در اینجا تربیت من به ترک ... © ماریا ایوانویچ / فیس بوک

آیا مواردی وجود داشت که دوره تفکر عزیزان یا آشنایان شما را در یک مرده قرار داد؟

ادامه مطلب