معتاد به خرید

Anonim
معتاد به خرید 13215_1

من آماده هستم که حقیقت وحشتناک در مورد مردان Shopaholic بگویم ...

من نمی دانم چه کسی با افسانه های شهر در مورد Shopaholics زن آمد، که در هر فروشگاه اراده را از دست می دهد. با توجه به من (کوتاه، حقیقت)، نمونه قابل مشاهده نیست. برعکس، من آماده هستم که حقیقت وحشتناک در مورد مردان Shopogoliki را بگویم. هنگامی که پدرم در پشت محصولات می رود، روش خرید آن شبیه بمباران فرش است. حتی در طول کسری بودجه شوروی، او موفق به خرید یک فروشگاه طبقه شد. من از دوران کودکی به یاد می آورم، با آنچه که مامان اضطراب در چنین روزهایی بود، در انتظار او بود.

- خب، بنابراین من می دانستم، دوباره!

برادر من و من فرار کردم به تماشا.

در خیابان یک تصویر زنده از شعر Mayakovsky در مورد پتیا وجود داشت: "خودم که خودم زیر شب به خانه با دشواری پوشیده شده بود، و پشت پدر، هر یک از دیگر، یکصد سبد، یک بنده را حمل می کرد."

البته فقط به خاطر استثنائی که ما هیچ خدایی نداریم، نه، و صدها سبد نیز پدر بود. پنج دقیقه بعد، ورودی روز در راهرو بود.

- Vita، چرا این MOP را خریداری کردید؟! - مامان گریه کرد

مامان را می توان درک کرد. او فقط خرید را با دقت یک طلا و جواهر خریداری می کند. او تمام حرکت ها را ضبط کرده است، و اگر لیستی از ده امتیاز، پس هیچ یازده هذی وجود ندارد.

- Vita، شما نخواهید بود.

ویتنکا واقعا به دست آوردن از آنجا که این یک خطا نیست، بلکه لعنت عمومی است. همان پدربزرگ بود. پدربزرگ با Avoska به فروشگاه رفت. همه فروشندگان او را در منطقه دوست داشت. او هیچ کس را مجازات نکرد، حتی یک مغازه مفتخر، که بد بود. از فهرست خود، همیشه چیزی بود که Franto بود. یک بار از MOP مارک لوبستر خود را.

- Fedenka، چرا این MOP را خریداری کردید؟! - مادربزرگ گریه کرد

- شما می فهمید، ما یک مازنین طولانی داریم، و MOP قدیمی کوتاه است - به چکمه های من نمی رسد.

به همین دلیل پدرم این مولکول های ناخوشایند را کشید. این خانواده ما Gestalt در خط مردانه نیست. همسر من از لحاظ خرید به مادرم کمک می کند. این یک تک تیرانداز خالص است. هنگامی که او به بسته شیر رفت و با بسته شیر بازگشت. و من...

هنگامی که از فروشگاه با سه کیسه برگشتم. من حتی این واقعیت را نجات ندادم که پنج کیسه دیگر من در سالن بین المللی بود.

- Olezhnyka، چرا شما این MOP را خریداری کردید؟! - همسر گریه کرد دهانم را باز کردم - ما حتی مضمونین نداریم!

در یک زمان، مادر من محترم به دختر در قانون یک افسانه شوم از خانواده ما گفت.

ادامه مطلب