14 نفر به آنچه که زندگی خود را پس از اتخاذ فرزند شخص دیگری به تصویب رساندند، گفتند

Anonim

تصویب کودک یک فرآیند پیچیده، زمان، پر از امید و کاملا تغییر شیوه زندگی معمول است. کسی که در یونگ یک خانواده را به دست می آورد، اوراق قرضه خود را از هر گونه روابط خون تنگ می شود، و کسی که سالها را صرف می کند، تلاش می کند تا گام به گام ایجاد کنیم، اما نقاط تماس را پیدا نمی کند.

ما در adme.ru متقاعد شده ایم که افرادی که تصمیم به پذیرش دارند باید نه تنها یک قلب بزرگ، بلکه شجاعت و صبر نیز داشته باشند. و پس از آن فرصتی وجود دارد که فرزند شخص دیگری به خویشاوندان تبدیل خواهد شد.

یکی

والدین برادر بزرگتر من را تصویب کردند. همه بستگان و آشنایان اطمینان داشتند که نمی توانستند یک مرد عادی رشد کنند که هیچ چیز خوب آزاد نخواهد شد. از آنجا که ژن ها در نتیجه، برادر من مدرسه را با مدال طلایی و یک دانشگاه با دیپلم قرمز به پایان رساند. این تنها فردی است که همیشه از من حمایت خواهد کرد و صرف نظر از وضعیت، مهربان و صادقانه باقی مانده است. من واقعا قدردانی و احترام برادر بومی من هستم. Gennes یکی است، و عشق و آموزش و پرورش یک ماده کاملا متفاوت است. © Overheard / VK

2

14 نفر به آنچه که زندگی خود را پس از اتخاذ فرزند شخص دیگری به تصویب رساندند، گفتند 12981_1
© Alex1983 / Pixabay

مربی و دوست من در یک زمان تصمیم گرفتند فرزند را اتخاذ کنند. هزاران اسناد را جمع آوری کرد. من در لیست درمان شده برای او بودم، زیرا او پسر "مشکل" را به تصویب رساند. هر کس گفت که برای او دشوار است: آنها می گویند، کودک کوچک، ضعیف است و به وضوح در توسعه ذهنی عقب مانده است. پسر 14 ساله است که اکنون با مادرش در مونته نگرو زندگی می کند، جوایز مسابقات ورزشی را می گیرد، دیپلم را برای بهترین مطالعه در مدرسه دریافت می کند. همانطور که او گفت، "من فقط دیدم که او فاقد عشق نیست." © Timofey قلاب / فیس بوک

3

ما به مدت 8 سال به مدت 8 سال زندگی کردیم و متوجه شدیم که آنها برای پذیرش آماده بودند. ما دو پسر را به مدت 2-3 سال می خواستیم. به دلایلی، من بلافاصله 6 ساله را پیشنهاد دادم، کمی درباره سرنوشت خود از تاسف آمیز گفتم. ما می خواستیم از دست بدهیم، زیرا حتی آنچه شنیده بود وحشتناک بود. اما زمانی که شوهرم و من عکس را دیدم، به محل ما نگاه کرد. هیچ خوش تیپ در عکس وجود نداشت - یک بورو باره چیزی با لبخند پیچشی. اما ما به طور ناگهانی به او، و نه وضعیت او و مشکلات گذشته و آینده بی اهمیت شد. یک احساس روشن وجود داشت که ما بود.

14 نفر به آنچه که زندگی خود را پس از اتخاذ فرزند شخص دیگری به تصویب رساندند، گفتند 12981_2
© 21150 / Pixabay

با دوم سخت تر بود. آنها پسر 1.5 سال را ارائه دادند، در یک جلسه، هیچ مشکلی وجود ندارد، اما نه، اما نه ما. آه، چه اتفاقی افتاد "شما در فروشگاه نیستید!" - این نرم ترین نرم است که ما شنیده ایم. اما ما قبلا این احساس را می دانستیم، در حال حاضر مشکلات را با بزرگترین مشکلی داشت، اما احساس روشن "ما" ناپدید شد، اما قوی تر شد و به ما کمک کرد. با بی میلی، آنها دیگر را ارائه دادند، اما نه ما دوباره. یک اولتیماتوم وجود داشت: یا این یکی یا هر کسی. ما خیلی نگران بودیم، اما هنوز رد شد. و به دشمنان مردم تبدیل شد. اگر برای بزرگترین موفقیت نبود، پس از آن، درب های نگهبان برای همیشه بسته خواهند شد. و سپس معجزه اتفاق افتاد. من یک عکس را در گروه داوطلب دیدم، قلب قبلا یخ زده است. شوهرش را نشان داد و بلافاصله: "بنابراین این ماست!" ما جوانترین شش ماه را خراشیده کردیم، اما ما خوش شانس بودیم. والدین ما 10 ساله بوده اند. من هر چیزی را رنج می برم، مشکلی وجود داشت که آماده بود دستان خود را پایین بیاوریم، اما پایین نبود - چرا که این فرزندان ما هستند. 100٪ ما © mari.ar / pikabu

چهار.

14 نفر به آنچه که زندگی خود را پس از اتخاذ فرزند شخص دیگری به تصویب رساندند، گفتند 12981_3
© Guys / Lenfilm

خانواده ما 8 سال پیش یک پسر 4 ساله را تصویب کرد. والدین تمام پولی را که به ماشین کپی می کردند، صرف ساخت قطعات کاغذی، لباس، لباس، ساحل را سپری کردند. مامان از کار به خانه رفت تا به او کمک کند تا به محیط جدید سازگار شود. ما تمام قدرت و روح خود را در آن قرار داده ایم. و اکنون تمایل به دوست داشتن او وجود ندارد و می خواهم بومی او باشم. او در خانه می کشد، در مدرسه در میان دوستان، فریب خورده در یک بزرگ و عجیب و غریب، در مورد برخی از دو مطالعه می کند. تنبل و نارسیسیست، و او هنوز به سن انتقالی وارد نشده است. هیچ یک از والدینش هیچ کدام از آنها را باور نمیکند و معتقد است که هر کس به او موظف است. اعصاب 8 ساله و سوگند یاد می شود. © Overheard / VK

پنج

14 نفر به آنچه که زندگی خود را پس از اتخاذ فرزند شخص دیگری به تصویب رساندند، گفتند 12981_4
© Andrea Piacquadio / PEXELS

ما زمانی که 8 ساله بود، دختر را کاهش داده ایم، ما قبلا یک پسر 13 ساله داشتیم. من نمی توانم فرزندان بیشتری داشته باشم، اما واقعا می خواستم. اما در یتیم خانه، ما این دختر زیبا را دیدیم که خانواده اش در یک حادثه وحشتناک فوت کردند. در حال حاضر او در حال حاضر 19، اما او هرگز به من مادر نامید. همه چیز خوب است، اما تا کنون احساس اینه که ما از ما بازدید می کنیم نه در خانه. تمام ارتباط او با ما به نظر می رسد درست مانند قدردانی. اما من می خواهم او را به احساس بومی، می دانست که این خانه او نیز بود. کلماتی که او 11 سال پیش فریاد زد، در طول اولین نزاع ما به سر می برد که او قبلا پدر و مادر است و هرگز دیگران نخواهند بود. اما ما او را خیلی دوست داریم © Overheard / VK

6

دو فرزند ما برادران را تصویب می کنند. من دروغ می گویم اگر گفتم که همسر من و من هرگز فکر نکردم، با گرفتن کودکان از یتیم خانه پذیرفتم. اما ما کاملا هرگز از آن استفاده نمی کنیم. در ابتدا، بچه ها دشوار بودند. اما اکنون آنها متوجه شدند که آنها واقعا آنها را دوست دارند و آرام می شوند. البته، کودکان پذیرفته شده همیشه احساس درد می کنند. آنها می توانند گذشته خود را به یاد داشته باشند، در حالی که قادر به بازگشت به آن نیست و به طور کامل از شر آن خلاص می شود. و این سخت ترین بخش مربوط به پذیرش است. اما آیا کودکان وجود دارد که هیچ مشکلی ندارند؟ البته که نه. بنابراین من از پذیرش پشیمان نیستم. من، برعکس، به لطف فرزندانم سپاسگزارم، من حتی نمی توانم این را با کلمات بیان کنم! © William Spencer / Quora

7

14 نفر به آنچه که زندگی خود را پس از اتخاذ فرزند شخص دیگری به تصویب رساندند، گفتند 12981_5
© fotorieth / pixabay

تنها یک دختر 5 ساله از داشا یتیم خانه گرفتار شد. همه چیز خوب بود تا زمانی که در سن 14 سالگی، حقیقت را باز نکنیم، یک معلم "غیر بی تفاوتی". دختر این سقف را انداخت: مادر پذیرش را در تمام گناهان فانی متهم کرد، شروع به فرار از خانه کرد، با یک شرکت بد تماس گرفت. او حتی به یک نمایش تلویزیونی مشهور با درخواست برای پیدا کردن یک مادر بومی تبدیل شد. به عنوان یک نتیجه، معلوم شد که آنها نه تنها مادر، بلکه خواهر جوانتر نیز یافتند، که خانواده دیگری به تصویب رسید. مادر بیولوژیک، زن افتاده، در این نشست، داشا حتی در آستانه اجازه نداد. خواهر برای همه متقاعد کردن برای پیوستن به خانواده به طور جدی پاسخ داد که او برخی از والدین - کسانی که به ارمغان آورد. داشا هرگز نتوانست مادر بومی خود را ببخشد که او را ندیده و نه فاستر، که بسیاری از سال ها واقعیت تصویب او را مخفی کرده اند.

هشت

همسایه تنها فرزند خود را در یک تصادف ماشین از دست داده است، زمانی که 17 ساله بود. بعد از مدتی، زمانی که او 50 ساله بود، گرتا 6 ساله را از کشور دیگری به تصویب رساند. دختر برخی از مشکلات رفتاری داشت که بعدا به روانشناسی تبدیل شد. یک همسایه او را در پزشکان سوار کرد، یک دسته از مواد مخدر را محاصره کرد، اما بیهوده. اول، گرتا از 14 سالگی از خانه فرار کرد. پس از چند ماه، فرار تکرار شد. دختر توضیح داد که او سعی کرد به خانواده بازگردد، که مادر خود را به سرقت برده است. هنگامی که GRET 16 بود، او بیش از یک سال ناپدید شد. و هنگامی که همسایه از بیمارستان در 5 ایالت از خانه نامیده می شد، یافت شد و گفت که گرتا به دنیا آورد و بخش را ترک کرد و یک کودک آنجا را ترک کرد و مخاطبین همسرش را ترک کرد. بنابراین، در 67 سال، کودک در همسایه سقوط کرد. گرتا یک بار در سال ظاهر شد و از مادر دریافت می کرد، از دست دادن آن پول را به دست آورد. پس از چند سال، او یک کودک دیگر را در بیمارستان دیگری ترک کرد. در حال حاضر همسایه در حال حاضر در 80 سالگی است، و او دو "نوه" را با نقض های عاطفی به ارمغان می آورد. © JaimyStery / Reddit

نه.

بهترین دوست دختر در حادثه فوت کرد، یک پسر کوچک باقی ماند. من آن را تصویب کردم شوهر من از اولین دختران ازدواج دوقلو، مادر آنها از حقوق والدین محروم شد. آنها همه را با یک خانواده دوستانه زندگی می کردند، و حتی در مورد این واقعیت که کودکان "بیگانگان" رازو "را" بیگانه "فکر نکردند، فکر نکردم، در حالی که والدین من شروع به تحمل مغز من کردند. "چرا بچه های دیگر را به چالش می کشد؟ چرا این ORAV را برای خودتان بکشید؟ او سرانجام سرانجام، کودک او، خونش! " کودکان در تعطیلات عمومی گریه می کنند که آنها یک prodigyushi و بار برای من بود. Apoghem تبدیل شد: "نه برای آن، ما به شما تولد دادیم، به طوری که شما حتی جنگی ما را ادامه ندهید!" سخت همه روابط را محدود کرد، نمی توانست بیشتر تحمل کند. بچه ها افزایش یافت، بالغ شد. من نیاز به پیوند کلیه داشتم. همه کودکان برای تصویب آزمایش ها فرار کردند، هرچند من از آنها نپرسیدم و به آخر سکوت کردم، اما شوهرم گفته شد. به عنوان یک نتیجه، یکی از دختران به من کلیه خود را به من داد. فقط پس از آن پدر و مادر من برای اولین بار نوه او را نام برد و خواستار بخشش شد. © Overheard / VK

10

14 نفر به آنچه که زندگی خود را پس از اتخاذ فرزند شخص دیگری به تصویب رساندند، گفتند 12981_6
© Cook / Film Studio Staralis

خواهر با شوهرم بی ثمر است ما تصمیم گرفتیم یک دختر را از یتیم خانه بگیرد، آرام و گلزنی کرد. هنگامی که مادر در قانون او را دید، سپس فریاد زد: "متشکرم! در پایان سال من نوه بومی نیستم، و دیگر پرستاران افزایش مردم! هنوز مشخص نیست که این یتیم در خانواده بود. " آنها مادر را آرام کردند، همه چیز را برای استرس نوشتند. 5 سال طول کشید و مادر در قانون قادر به پذیرفتن نوه دریافت نوه بود. حتی هدایا برای تعطیلات به طور مداوم فقط بچه های بزرگ دختر، نوه های بومی را خریداری می کند. به منظور افزایش دختر یک بار دیگر، و نه خیلی ستایش، خواهر چت با مادر در قانون باید تا حد امکان کاهش یابد.

یازده

وقتی 4 ساله بودم دختر را متمرکز کردم. در حال حاضر او 33، 2 آموزش عالی است. دختر دوست داشتنی! هنگامی که از او پرسیدم: "آیا شما احساس می کنید که شخص دیگری می داند که شما یک پذیرش هستید؟" او پاسخ داد: "نه! من همیشه افتخار کرده ام که من سزاوار خانواده هستم و شما را انتخاب کرده اید. " بعدها، پسرم متولد شد، و حالا من دو فرزند فوق العاده دارم. © Erika Cirole / YouTube

12

14 نفر به آنچه که زندگی خود را پس از اتخاذ فرزند شخص دیگری به تصویب رساندند، گفتند 12981_7
© sevenheads / pixabay

هنگامی که پسر دریافت 14 ساله بود، ما را ناراحت کردیم، و به خاطر آنچه که به یاد می آوریم به یاد نمی آورم. ناگهان او از بین رفت که ما یک خانواده برای او نبودیم و بهتر خواهد بود اگر ما هرگز آن را اتخاذ نکردیم. این صدمه دیده بود، و من با روح جمع شده بودم، جواب دادم: "بله، من می دانم." به طرز شگفتانگیزی، به دلایلی برای من ساده تر شد، زیرا پسر سرانجام آن را با صدای بلند گفت. آن شب او خانه را ترک کرد و شب را با دوستان سپری کرد. البته، و شوهر و پسر جوان خیلی نگران بودند. به زودی پس از بازگشت به خانه، او به خاطر رفتار او عذرخواهی کرد و برای این واقعیت که او فرار کرد. و سپس چشم های او به طور ناگهانی پر از اشک بود و او گفت که در واقع او فقط صدمه دیده است به پذیرش و بیشتر از همه او می خواهم خون بومی به ما باشد. این قلب من را حتی بیشتر از کلمات خود در یک نزاع قرار داد. من به او گفتم که احساس می کنم همان. ما در مقابل یکدیگر نشسته ایم و فقط به یکدیگر نگاه کردیم. به زودی، حتی اگر بلافاصله، روابط ما بهبود یافت. © RUTH alborough / Quora

13

جوانترین دختر من وقتی که او 10 ساله بود، به ما زندگی می کرد. در عوض، این دختر من میانه من را به مدت یک شبه هدایت کرد، که 13 سال طول می کشد. در سن خود، دختر از طریق خیلی زیاد گذشت. با ظاهر او، ابتدا متوجه شدم که من باید کسی را بدون انتظار برای پاسخ دوست داشته باشم. که او هرگز نمی تواند ما را در پاسخ به ما عشق کند. او ممکن است هرگز به عنوان یک خانواده به ما اعتقاد نداشته باشد. اما تنها دختر تجمع به من کمک کرد تا خود را واقعا بدانم. لطفا من اشتباه نکنید، من بچه های بیولوژیکی خود را با تمام فیلم های روح دوست دارم و برای آنها زندگی می کنم، اما من عاشق یک دختر پذیرایی هستم، شاید کمی بیشتر. او زندگی ما را تغییر داد و به ما آموخت که باز ترین و صادقانه ترین باشد. امروز، تمام چهار فرزند من دوستانه و انسجام، مانند یک باند. ما خانواده اش هستیم، و او ماست. © Renee Lacoste Long / Quora

چهارده.

من تصمیم گرفتم داستان دوست من رومی را بنویسم، که در سال 95 سالگی یک پدر پذیرفته شد. راننده ساده، همسر تاتیانا، پسر. همسر به بیمارستان رفت تا دختر را به دنیا آورد. وجود دارد، برخی از جوانان حاضر به رد کردن فرزند خودداری کردند. پسر تولد دردناک، فریاد زد و همسر رم اول او را تغذیه کرد. کودک این بود که کودک را در خانه انتخاب کند، اما از آنجایی که او تازه متولد شد، پس از درخواست همسرش، او را ترک کرد و گفت که آنها بعد از 3 روز می خواهند. بهار، رودخانه رفت، کشتی هنوز تاسیس نشده بود، iceshirt، جاده ها به روستا وجود ندارد. رومی بچه ها را به خانه آورد و فکر نکردم که برای همیشه. من فکر کردم جاده جوشانده می شود و یک پسر کوچک را در خانه بچه می گیرد. و هنگامی که آنها به پسر رسیدند، او بیمار شد و تصمیم گرفت که او را لمس نکند. تاتیانا قبلا گفت که او هیچ کس را به کسی نمی دهد. به همین ترتیب او - پسر. درخواست درخواست برای پذیرش، آنها یک خانواده خوب و پشت آنها دارند. به تازگی، رمان گفت که Stasu (پسر نامیده می شود)، زمانی که آن را حدود 8 سال بود، یک همسایه "خوب، حقیقت" به همه چیز گفت. پسر اول بسته شد، سپس از والدین خواسته شد، آنها انکار نکردند، به حقیقت گفتند. پسر برای مدت طولانی سکوت کرد و سپس گفت: "خب، حالا من درک می کنم که چرا همه شما روشن است، و من تاریک است."

14 نفر به آنچه که زندگی خود را پس از اتخاذ فرزند شخص دیگری به تصویب رساندند، گفتند 12981_8
© Weitl / Pixabay

رومی با تاتیانا در نووسیبیرسک تمام خانواده را نقل مکان کرد. در حال حاضر کودکان در حال حاضر رشد کرده اند، بزرگترین به مسکو رفت، دختر ازدواج کرد و به کراسنودار رفت. پدر و مادر فراموش نکنید، نوشتن، بازدید بازدید کنید. اما والدین STAS باقی مانده، به طور جداگانه زندگی می کنند، اما در ورودی همسایه. متاهل، کار می کند، مانند یک رمان، راننده. خود رومی گفت: "من از سرنوشت و همسرم تشکر می کنم که من چنین پسر داشتم. همانطور که تصور می کنم این است که اگر تانیا او را در بیمارستان زایمان نمی بیند، با او خواهد بود. " دیروز متوجه شدم که Stas دختر متولد شده بود، تانیا به افتخار مامان دعوت کرد. © sibirskix / pikabu

آیا شما تاریخ افرادی را می دانید که تصمیم می گیرند؟ شاید شما خود را به والدین پذیرفته شد؟

ادامه مطلب