هیچ کس دیگر در لحظه ای که من یک زخم باز نیست، هیچ کس نخواهد خورد: یک داستان شخصی در مورد بارداری منجمد

Anonim
هیچ کس دیگر در لحظه ای که من یک زخم باز نیست، هیچ کس نخواهد خورد: یک داستان شخصی در مورد بارداری منجمد 11711_1

زناشویی و بی رحمی در مشاوره های زن و بیمارستان های زایمان - افسوس، معمولی. اما غیرممکن است که این پدیده را به هیچ وجه تماس بگیرید، زیرا بخشی از تجاوز زایمان است، که کارشناسان جهانی، نقض حقوق یک زن را تشخیص می دهند.

خواننده ما Ana Rozanova از لیتوانیا از لیتوانی در مورد چگونگی برخورد با سوء استفاده کلامی پس از اولین تولد و نحوه بارداری منجمد و مشارکت که به دنبال آن با پزشکان بود، به او کمک کرد تا با این تجربه به او کمک کرد و او را زنده نگه داشت.

مادران در هر مرحله از مسیر - بارداری، فرایند زایمان یا هفته های اول خانه - به من یک زخم باز را یادآوری کنید. هر کلمه بی دقتی ممکن است باعث درد شود، در حالی که در دوره دیگری از زندگی او یک زن به آن توجه نمی کند.

در اکثر بیمارستان ها، زنان دارای مراقبت های پزشکی عالی هستند. سخت ترین تولد هایی که در گذشته منجر به مرگ و مادر می شود، و کودک اکنون معمولا با موفقیت انجام می شود. اما در عین حال، با حمایت روانشناختی کسب و کار، اغلب به سختی بدتر از صد سال پیش است. زبری، مضحک، و فقط سردی پزشکان و پرسنل می تواند "تجربه جادویی" را به خاطرات شدید تبدیل کند.

اولین تولد من به راحتی و به سرعت منتقل شد. به طوری که من خودم متوجه شدم که چگونه معلوم شد که چگونه معلوم شد که در خانه با یک کودک دوست داشتنی غیر قابل درک است و (همانطور که بعدا معلوم شد) با بقایای جفت در رحم. خونریزی به هیچ وجه متوقف نشد، شخصیت آنها تغییر کرد و در یک هفته من به بیمارستان بازگشتم به دکتر که تولد گرفت.

پس از تماشای من، او زبان خود را مسدود کرد:

"ما تمیز می کنیم." من ترسیده بودم.

عملیات، بیهوشی، اما در مورد کودک چیست؟

"و چه می خواهید؟ پیاده روی بیشتر به خشم؟ "

عملیات به اندازه کافی سریع رفت. چند ساعت پس از آن من روی تخت خواب با ورق های لاستیکی ادامه داشتم. با گاز بین پاها. سپس او بلند شد و به آرامی به خروج کرد. در درب، من خوشه پاک کننده را شنیدم، که بعد از من تماشا می کرد. من نمی توانم با دقت بگویم اگر این قسمت باعث افسردگی پس از زایمان من شود، یا آن را شروع می کند. در هر صورت، این حافظه هنوز یکی از تلخ ترین و تحقیر ترین در زندگی من است. در اینجا من روی صندلی با یک پا شکسته دروغ می گویم.

من تنها هستم و من ترسیدم، و دکتر با دست خود در داخل من باید به من بپردازم.

دو سال بعد، یک پزشک کاملا متفاوت در یک بیمارستان کاملا متفاوت تشخیص داده شد: "بارداری یخ زده است، و خود میوه کار نخواهد کرد، نیاز به تمیز کردن دارد."

کوه از دست رفته کودک، که من نمی دانستم، اما در حال حاضر دوست داشت، مخلوط با ترس برای تکرار تمام تجربه گذشته: "بیایید صبر کنیم، آیا ما می توانیم بدون تمیز کردن انجام دهیم؟" ما منتظر بودیم و منتظر بود و بیشتر بدن من تصمیم گرفت که کسی را آزاد کند، بنابراین تمیز کردن اجتناب ناپذیر بود.

من در یک تخت تمیز در بخش قرار گرفتم و منتظر نوبتم بودم. در طول این مدت، یک پرستار سه بار به من آمد. اولین بار او گفت که من نمی توانم غذا بخورم و نوشیدنی کنم، زیرا او نمی تواند شام را به من آورد، اما او می داند که من احتمالا گرسنه هستم. دومین بار او آمد تا به من آرزوی موفقیت بگذارد. و سومین بار یک لیوان چای شیرین قوی را به ارمغان آورد: "شما هنوز آن را نوشیدنی نکنید. اما به محض این که پس از عملیات از خواب بیدار شوید، به طوری که او بلافاصله داشت. و سپس ناگهان مشغول خواهد شد و من نمی توانم بلافاصله بروم. "

یک ساعت قبل از جراحی، دکتر به بخش رفت. "پس از عمل، فیزیکی شما احساس خوبی دارید. اما من درک می کنم که بهبود عاطفی بسیار طولانی تر خواهد شد. او گفت شما بسیار دشوار و تلخ و ناراحت خواهید بود. "

من او را با ناخوشایند نگاه کردم. این اولین بار بود که یک متخصص زنان و زایمان شروع به صحبت با من در مورد احساسات، و نه در مورد علائم.

"اکنون سخت است من واقعا متاسفم که شما برای زنده ماندن آن هستید. اما شما تنها نیستید، ما مراقبت خواهیم کرد تا همه چیز خوب پیش رود. " و من پاسخ دادم: "من خیلی ناراحتم و تلخ و سخت است." و پشت سر گذاشت

و من احساس کردم که در داخل من سرانجام برخی از فشرده های فشرده فشرده را فشرده کرده بود، که از اول ژنها بود.

من تنها نیستم. ما از من مراقبت خواهیم کرد. هیچ کس دیگر در لحظه ای که من یک زخم باز نیست، دیگر نمی خواهم.

هنوز در موضوع خوانده می شود

ادامه مطلب