16 نفر که به طوری که اطراف آن باقی مانده اند، تنها باقی می ماند

Anonim

همانطور که می گویند، در زندگی غم و اندوه وجود دارد. کسی ناگهان پنهان ترین پنهان می شود. و کسی یک دسته از زمان صرف تلاش برای فرار از اتاق، که در واقع قفل نشده است.

ما در adme.ru به سادگی نمی توانست تاریخچه افرادی را که در حال حاضر در مورد شرایط شرم آور به طور کامل بدانند، ترک کنند. و حتی کمی بیشتر.

  • دیروز یک دوست دعوت به دیدن خودش. 2 نفر بودند که در همان شرکت کار می کردند: یک رئیس و دستیار دوم او. مرتبط، در مورد حقوق و دستمزد، حق بیمه، و غیره صحبت کرد. و پس از آن این رئیس می گوید: - به خوبی در راه دور کار کنید: حقوق و دستمزد 100٪ پرداخت می شود، به علاوه همه چیز هنوز 20٪ از فروش مجاز است. زیردستان او باعث می شود چشم های دور و می پرسد: - چه چیز دیگری مجاز است؟ سکوت را قطع کن و آن را شنیده بود، به عنوان سر از سر گاو و چگونه خون برده بود. © papazov1 / pikabu

16 نفر که به طوری که اطراف آن باقی مانده اند، تنها باقی می ماند 11646_1
© Besterenko / Pikabu

  • چند سال پیش، دوست من و من اغلب به یک کافه شبکه رفتم. هنگامی که من به توالت رفتم و آنجا گرفتم. من امور من را ساختم، سعی کردم درب را باز کنم و نمی توانم. قلعه را پیچیده کرد، او دسته را تکان داد، اما درب به آن نگرفت. من نمی دانم چرا من خیلی جنگیدم، در دقیقه 10 صبح در یک کشور آرام بودم ... پس از 10-15 دقیقه، دوست دختر پایین رفت، درب را باز کرد و روشن کرد، آنها می گویند آنچه در اینجا ایستاده است. درب فقط نیاز به کشیدن خودم، و از خودم دور نیست. این هیچ معنایی نبود و در درب درب، یکی (نه یک کابین) و در فاصله ای از سالن، از طریق راهرو، رها شد. بله، و این خوب است که من وقت نداشتم که فریاد بزنم و به دوست دخترم، و نه کسی از کارکنان نبود. © Overhead / iDeer
  • او به طور ناگهانی به سمت من حرکت کرد و با صدای بلند گفت: "دختر، متوقف کردن خیره به من، شما در طعم من نیستید". در عوض، من می خواستم بگویم، زیرا بعد از آن پس از "توقف" من از ترس انتخاب کردم: "A-AH، آن زنده است!" دوست دختر گفت که پس از آن دوست پسر سرخ شده و فرار کرد. بچه ها، اگر یک دختر به نظر شما بسیار نزدیک است، به احتمال زیاد او عینک ها را در خانه فراموش کرده و نمی تواند درک کند که چرا ستون بسیار بزرگ و تکان دهنده است. © اتاق № 6 / VK
  • به نوعی وزیر کار کرد. سرآشپز کابینه ای را با پانل های چوبی حک شده بود، با یک درب ورودی دوگانه و یک تامور خوب. ما با رئیس جدید ایالات متحده ظاهر شد، که به گزارش به رئیس احضار شد. سکوت در دفتر، و سپس چگونه Rzhach وحشی آغاز خواهد شد! او می آید و می گوید: "با رئیس صحبت کرد، من بلند شدم و بیرون آمدم. من درب را پشت سر گذاشتم، نمی توانم خروجی را پیدا کنم! Sheburysha در دیوارهای دست خود، من نمی توانم دسته از درب را پیدا کنم! سپس درب باز می شود و آشپز می گوید این یک کمد لباس است! " چند سال به یاد داشته باشید. © Julia Laska / فیس بوک

16 نفر که به طوری که اطراف آن باقی مانده اند، تنها باقی می ماند 11646_2
© IranAlking / توییتر

  • بعد از اینکه قبیله من 13 ساله بود، تصمیم گرفتم زندگی شخصی ام را بگذارم، احساس ناخوشایندی داشتم. این تقریبا به همه مردان از لیست من از مخاطبین نوشت: "سلام! من از دست دادم!" خوب، بچه ها از کار: خسته و فراموش شده است. اما زمانی که من بازرس را از رستکونزور خواستم ... فکر کردم می توانم دیوانه باشم. و بسیاری از چنین تماس هایی وجود داشت. خوب، هر چند افراد با طنز. © Natalia / Adme
  • هفته گذشته، من با پدر و مادرم در اسکایپ صحبت کردم، و یک بار دیگر موضوع زندگی شخصی من را پر کرد. و پس از آن پدر می گوید: "و من بسیاری از زنان در سال های خود را ..." مادر rzhet، و من او را مودبانه مودبانه و روشن است که در 31 سال او قبلا با مادر من ازدواج کرده بود 4 سال. مکث بی دست و پا و سکوت من به سرعت تمام پوچی نظرات من را درک می کنم و چه چیزی می تواند منجر شود. خوب، من بدون فکر گفتم. برای یک هفته، مادر من با پدرش صحبت نمی کند. © 9AXD / Pikabu
  • وقتی دانشجویان بودیم، ما را به سیب زمینی بردیم. و توالت در یک ردیف ایستاده بود و درها به خوبی بسته نشد. یک دختر از گروه درب را باز کرد و معاون ما وجود دارد. او گیج شد و به جای سکوت به نوبه خود اطراف و ترک، تا زمانی که خیلی خوشحال شد: "خوب، Zdra-a-a-fur." © mina mansurov / فیس بوک

16 نفر که به طوری که اطراف آن باقی مانده اند، تنها باقی می ماند 11646_3
© great_knee / توییتر

  • شوهر گاهی اوقات فراموش می کند که درب توالت را پایین بیاورید. امروز در اواسط شب، من توسط یک حمله هیستریک از خواب بیدار شدم. به نظر می رسد که شوهر بیدار شد، به توالت رفت و بدون نگاه کردن به توالت نشسته بود. و از آنجا، چیزی برچسب زده شده است. ما فقط یک Chihuashka Pribabachant Live داریم، که دوست دارد به سطل زباله صعود کند، سپس در جعبه فضای باز و در آنجا بخوابد. و این بار به توالت صعود کرد. شوهر در مورد درب دیگر فراموش نمی کند. © اتاق № 6 / VK
  • خواهر پرسید که سوپ من غذا می خورم، و نمی دانستم چه باید بگویم. پس از همه، فقط فقط آب پرتقال را در یک کاسه ریخته و قاشق خود را خورد. © BlueWhale24 / Reddit
  • دیروز دوست پسر من از Gavrikov ما پیاده می شود. آنها در یک آسانسور محموله قرار می گیرند، در راه به آنها به زوج جوان، همسایگان جدید می پیوندد. دختر: "اوه، چنین سگ های سرد. ما همچنین چنین توله سگ می خواهیم. چقدر قصد فروش دارید؟ " پسر: "آنها بی ارزش خواهند بود." دختر: "خب، به طور جدی، در مورد چقدر؟" پسر: "دختر، اگر توله سگ ها از این مردان می آیند، آنها به سادگی منحصر به فرد و کاملا ارزشمند خواهند بود." © qwerty.1 / pikabu

16 نفر که به طوری که اطراف آن باقی مانده اند، تنها باقی می ماند 11646_4
© qwerty.1 / pikabu

  • یک بسته پیک را به ارمغان آورد. داد، به اطراف رفت، به آسانسور رفت. و پس از آن من می بینم که سگ من در حال حاضر در حال چرخش در آسانسور، فرار به یک درب باز است. من صدای بسیار دقیق (برای افزایش درجه تاثیر)، او به آرامی می گوید: "برو به خانه!" پیک تبدیل می شود، و چشم او دور است. © Olga Svweiger / فیس بوک
  • این در شمال بود. سرماخوردگی، همانطور که باید باشد، 45 درجه و حتی با نسیم است. ما به فروشگاه با دوست پسر پس از آن در خاکستری "ولگا" رفتیم. و بنابراین من از فروشگاه با بسته ها سقوط می کنم و به سرعت به ماشین پرش می کنم. و من لپ تاپ را که من خریدم فهرست خواهم کرد. مانند، و این، و این. Uhhh، یخ زده! حالا من به سرعت در حضور غذا می خورم! ردیف ماشین، من به نوبه خود، و آنجا - مادر عزیز! مرد بیگانه! خوب، من به طور طبیعی فریاد می زنم! مانند، بلافاصله متوقف شوید! او کاهش می یابد و Rzhet به عنوان مداوم. من به سختی فشرده شدم: "اما در مورد بستر چیست؟" © ویکتوریا Sergeeva-Filippova / فیس بوک
  • او به نوعی به دنبال دیدار از مادر سابق، زمانی که ما با پسرش ازدواج کردیم. و او یک خانم بیش از 150 کیلوگرم است و در عین حال رشد کمی دارد. او تصمیم گرفت تا در حمام چلپ چلوپ کند. زمان زیادی را صرف می کند گرفتن نشسته در حمام، برای خروج به طور مستقل نمی تواند: مانند یک دریچه در یخ، وجود دارد و در اینجا - و به هیچ وجه. من در آن زمان نازک بودم، هیچ قدرتی وجود ندارد. و بنابراین گرفتن، و syak - خوب، نه. گیر. من مجبور شدم همسایگان تماس بگیرم © Overhead / iDeer

و چه ماجراجویی کنجکاو در زندگی شما بود؟

ادامه مطلب