"گچ آبی - نه خوشمزه، پیدا کردن زرد!" - بارداری از طریق چشم پدر کودک آینده

Anonim

همسر من لنا یک فرد منحصر به فرد در تمام حوزه های زندگی است. در آن روز، زمانی که متوجه شدیم که خانواده به زودی بیشتر می شود، او شروع به کار یک پروژه بزرگ، طراحی شده برای یک سال. علاوه بر این، من کاملا به خوبی می دانستم که باردار چیست. شما، زنان، آن را به نحوی احساس، بله؟

- SOBMO! - گفت: لنا با سوزاندن چشم در پاسخ به شک و تردید من.

و بلافاصله می خواهم آن را توضیح دهم. اما این در مورد چگونگی همسر من یک ساعت پس از زایمان به پروژه بازگشت و با موفقیت او را با یک کودک در آغوش خود بازگرداند، اما در مورد آن نه ماه زمانی که اولین موهای خاکستری شروع به شکستن کرد.

فکر کردم چنین اتفاقی نمی افتد

وقتی به دوستانم در یک شرکت مرد گفتم که به زودی به یک پدر تبدیل شدم، هر کس برای من خوشحال بود. همه در حال حاضر فرزندان خود را در کنار من داشته اند. مکالمه به نحوی به من در مورد محو های باردار همسران آمد.

یک دوست گفت: "بله، به طور کلی، اغراق آمیز است."

"مطمئنا، به جز اینکه بیشتر خواهد بود،" دوم خود را پشتیبانی کرد. - اما این قابل درک است.

"خب، شاید چند بار پرداخت کنید،" - هورمون ها

و ساده لوحانه به آنها اعتقاد داشتم. همانطور که من فراموش کردم که مرد لنا من است.

"Sobbing" بیش از فنجان

همچنین نگاه کنید به: تاثیر کروناویروس برای بارداری

چند روز بعد من صبح از برخی از صداهای عجیب و غریب بیدار شدم، شبیه به خستگی. "من شروع کردم،" من فکر کردم، به یاد آوردن هورمون ها.

من به آشپزخانه رفتم و کشف کردم که همسر روی یک فنجان قهوه نشسته است، چهره اش را بسته و دستش را گریه می کند.

- لنا، عزیز، همه چیز خوب است! - من به او عجله کردم او را برای من تبدیل کرد.

- آیا خندیدید؟ من احمقانه پرسیدم

- خب بله.

- و چه خنده دار است؟

- پنج سال سعی کرد قهوه نوشیدنی را پرتاب کند، و معلوم شد، لازم بود که فقط باردار شود. حالا نمیتوانم گلو را انجام دهم! "و او دوباره خندید."

این تنها آغاز بود.

"نگه داشتن، مرد!"

سموم من همسر من را در همه جا در همه جا پوشانده است. او به طور مداوم با یک رول بزرگ از حوله های کاغذی و چندین کیسه پلاستیکی رانندگی کرد. هنگامی که او مرا صدا زد و گفت:

- فوری بیا - آدرس را نام برد و تلفن را انداخت.

من به تقاطع مشخص شده رسیدم و متوجه شدم که لنا بازرس پلیس راهنمایی و رانندگی را متوقف کرد. در آن نیز شکست خورد - درست در فرم. از شرم، همسر در ماشین مشروط شد و به طور مساوی حاضر به بیرون رفت.

- چه، باردار؟ - از بازرس پرسید

"بله ..." من آهی کشیدم

- نگه دارید، دهقان! در اینجا اسناد او، برو!

مطالعه انواع پودر شستشو

من تعجب می کنم: بیش از 40 سال، اما هیچ فرزندی وجود ندارد! مشاهیر روسیه که هنوز مادر نداشته اند

پس از مدتی، لنا نامیده شد و خواسته بود که تمام پودر لباسشویی را در فروشگاه خریداری کند و به خانه برسد. اما فقط پودر، هیچ ژل.

او هر بسته نرم افزاری را باز کرد و خراب کرد.

- نه این، نه این. همه چیز نیست!

- و چه می خواهید؟

- نمی دانم! - و لنا به آرامی دفن شد.

طعم تلخ چیست؟

به اعتراف، من همیشه داستانی را که گچ خوردن باردار است، در نظر گرفتم. اما نه، پس از مدتی، لنا تمام گچ را که در فروشگاه لوازم التحریر یافت شد، آورد. با وجود کلمات من در مورد رنگ مضر، او با سرگرمی نشست.

با تلاش همه چیز، به این نتیجه رسید که گچ خوشمزه ترین - زرد بود.

هر هفته پس از این رویداد، من بسته گچ را اسکی کردم، از آنها به یک بسته جداگانه ای که به طور انحصاری زرد و گیاهی به طور انحصاری زرد و گیاهی انتخاب کردم، انتخاب کردم. او به آخرین قطعه در دعوا جرات کرد.

کودک برای کودک مضر است

تشنج بعدی خیلی زود رخ داد. من هنوز از گچ نبودم

لنا به این نتیجه رسید که زغال سنگ فعال می خواهد دیوانه شود. خوردن ده بسته در محل کار، نوشیدن چای شیرین. من دندان هایم را تمیز کردم و زغال سنگ بیشتری گرفتم. در خانه ما تمام شب گریه کردیم، که می تواند به کودک بسیار آسیب برساند. من نمی توانستم صبح نشستم و یک دوست را به یک دکتر دعوت کنم.

- کیه؟ او از صدای خواب آلود خواسته بود.

- لطفا، من از شما التماس می کنم، به همسر من بگویید که او کودک را با زغال سنگ کشته نیست!

ما باید به استعداد یک دوست احترام بگذاریم - پس از یک مکالمه نیم ساعته، لنا آرام شد و ما در نهایت قادر به خواب بودیم.

کتاب های غم انگیز، فیلم های غم انگیز و موسیقی غم انگیز

من سعی کردم تا همسرم را با احساسات مثبت احاطه کنم. اما پیش بینی می شود که آن را تحت تاثیر قرار داد غیر ممکن بود.

او می تواند به دلیل کمدی با جیم کری ناراحت شود، زیرا همه از او می خندند. این بی رحمانه است

موسیقی کلاسیک به طور مداوم در خانه ما بازی کرد. اما همه چیز مناسب نیست. واگنر هیچ چیز نیست، بتهوون نیز، و از آثار بسیار زیبا موتزارت می خواست گریه کند.

- کتاب غمگین! - او همسرش را در یک شب اعلام کرد، تامک را به سمت کنار گذاشت.

من به پوشش نگاه کردم. این "سه در قایق، شمارش سگ نیست".

در محل کار - یک متخصص عالی

غیر قابل توضیح ترین بود که در محل کار لنا تغییر نکرد. برعکس، احساس می شد که ذهن او با حاملگی حتی تشدید شد.

او یک پروژه بزرگ را رهبری کرد، کار کرد، نه به پیچ و تاب. و فقط در خانه تبدیل به یک ستمگر باردار شد، خواستار یک میگو و تمشک تمشک در شب شد.

نزدیکتر زایمان وجود داشت، بیشتر من نگران بودم. لنا هنوز به طور منظم مستندات را در این موضوع تماشا کرد. من تنها به تنهایی نگاه کردم و به والری نگاه کردم.

آخرین محاکمه قبل از زایمان

اما مهمترین جوک های لنا در پایان طراحی شده است.

او به دوران بارداری رفت و به یوگا رفت. بنابراین پس از کار بر روی مجتمع، این بار با همکاران رفت. خوب، بله، 40 هفته، هیچ چیز غیر معمول نیست.

در جابجایی آب او و نقل مکان کرد. لنا به من زنگ زد، آخرین قطعه گچ زرد را جویدن کرد و به زایمان رفت.

تقریبا در راهرو سوراخ شده است. من وارد شدم، عصبی، خاکستری، عرق کردن، با چشم تکان دادن، و من در حال حاضر یک کودک.

آنها می گویند زنان تمام مشکلات مربوط به بارداری و زایمان را هنگامی که کودکان را می گیرند فراموش می کنند. بنابراین، مردان، پس از آن، این کولک را گرفتند و بلافاصله فراموش کردند که چگونه تلاش می کنند تا درخواست های یک همسر باردار را برآورده کنند. ارزشش را داشت.

ادامه مطلب