درباره persimmon، نان، عاشق شخص دیگری و عدالت

Anonim
درباره persimmon، نان، عاشق شخص دیگری و عدالت 10451_1

شما یک کالسکه دارید، بنابراین فکر نمی کنم شما آماده گوش دادن به بیوگرافی من باشید ...

من عاشق خرمالو هستم ملایم، عجله، شیرین، به خصوص یخ زده، زمانی که می تواند قاشق. امروز من آن را خریدم - تقریبا قهوه ای، در کف دست، اندازه دو مشت است. و سپس من به "خانه نان" رفتم و برای روح نیمی از نان چاودار قهوه ای را برداشتم، هنوز هم گرم، با پوسته ترد جامد. آن را مانند یک بهشت ​​بوی می دهد.

در کمپین خوشمزه، من توسط زایا همراه بودم. او در کالسکه خوابید، هود کاهش یافت و من در پیش بینی نان و خرمالو خانه خود را مالش کردم.

مادربزرگ در دیمیتروف ایستاده بود. چنین، شما می دانید، زن پیر دو صد سال ظاهر است، تقریبا به نصف، در کت خز دودل، بر روی دستمال نقاشی شده، با لب های نقاشی شده، با لب های نقاشی شده، اما به شدت به حالت تعلیق درآمده است. مادر بزرگ با تمام وزن خود را بر روی نیشکر، که عجله و تهدید به رفتن از زیر دست مادربزرگ، و دودی کرد. دودی و حرص و طمع، با لذت خسته و با صدای بلند پف. به طور دوره ای، او دست خود را گرفت، که در آن او سیگار را نگه داشت، برای یک نیشکر، و سپس تقلب از قوطی ها بسیار تهدید شد.

- آیا به کمک نیاز دارید؟ - من محتاطانه پرسیدم که مادربزرگ به وضوح به طور واضح به نظر می رسید.

بابلاکا کشیدن، به شدت Exhaled، Pomorgal و صدای گله گفت:

- فقط یک SIP خوب با براندی به من کمک خواهد کرد!

- متاسف؟ - سعی کردم لبخند بزنم

"عزیزم،" عزیزم، گفت: "عزیزم، بخش خوبی از دود را صادر کرد،" لورور من را پرتاب کرد، به جوان رفت و قلب من شکسته شد. برای حمایت از بدن، من یک نیشکر دارم، و برای حمایت از روح، من فقط به کنیاک نیاز دارم، زیرا من سه بسته دیگر دارم.

احتمالا چیزی در چهره من شوک من بود. من فکر کردم: به جوان - این قدیمی تر از یکصد و پنجاه نیست، یا چه؟

- این هنوز هفتاد و پنجم سال بود، اما به یاد داشته باشید - من می خواهم این را پیدا کنم و حذف کنم! - مادربزرگ مادر بزرگ و دوباره کشیده شده است، اما شما یک کالسکه دارید، بنابراین من فکر نمی کنم شما آماده گوش دادن به بیوگرافی من و حتی بیشتر به من صرف قبل از جایی که براندی فروخته می شود. من می دانم اینجا کاملا یک فروشگاه است.

"من گفتم:" همه شما خوب هستید، و بیشتر رفت، زیرا من دیگر به اندازه کافی نداشتم. چه چیز دیگری می توانم پاسخ دهم؟

و سپس، به خانه می آید، من یک خرمالو نشستم، فک را جبران کردم. من تکرار می کنم: من یک persimmon نرم، یک قاشق خوردم، و ناگهان آن را در سمت چپ، فک فک، و من به سختی دهانم را بسته بود. چه کسی می خواست پوسته چاودار چاپی؟ من می خواستم. انجیر من یک ساعت بعد، من توانستم به دقت خوشحال شدم.

و حالا من نشسته و فکر می کنم: سرنوشت توسعه یافته است به طوری که من نمی توانم غذای مورد نظر را برای بدن دریافت کنم. با این حال، این مادربزرگ امروز به طور کامل روح من راضی است. تصویر او دیگر صلح نخواهد کرد. به خصوص رژ لب قرمز و کج شده، اما ابرو به شدت کشیده شده است.

و فک فردا آسیب دیده است. در اینجا ایستاده است

ادامه مطلب